-از نگاه هاي خاكستري زير ماه-

132 19 0
                                    

قائدتا،بايد رويام اين ميبود
كه تورو نميشناختم و يه زندگي معمولي داشتم
چند سال زودتر بدنيا ميومدم،
چهره بامزه اي داشتم
تو يك روز پاييز
توي دانشگاه تهران
ميديدمت
ميديدي منو
از پشت پرتو هاي نور به هم نگاه ميكرديم
و توي يك لحظه مي نگريستيم كه چه زيباييم از نگاه همديگه
ولي نه
اگه مثل همه عاشق هم ميشديم،ديگه ما نبوديم
ما فرق ميكنيم
عشق منو تو،حالا هرچي،عشق من به تو
يه چيز عجيب و خاصيه
و اگه يروز بهت برسم
نميشيم ليلي و مجنون
نميشيم شيرين و فرهاد
ما يه قصه جديديم
اسماي خودمونو داريم
و اون موقع يه داستان مينوشتم
كه چجوري تو و من ما شديم
كه چجوري از پشت پرتو هاي نور مينگريم كه چه زيباييم از نگاه يكديگرون

آيلين💜

▵ از روز ها ▿Where stories live. Discover now