Trip

1.6K 327 83
                                    

Harry POV

"هری!" جما داد میزنه و میاد تو اتاق و صورت هیجان زده ش باعث میشه که من چشمامو بچرخونم.

"تو درمورد عام...نمیدونم، در زدن چیزی نشنیدی؟" درحالی که دارم توی تامبلر میچرخم میگم. از وقتی که اون عکس از خودم و لویی رو پست کردم نه. تنها تو تامبلر بلکه تو اینستاگرام و توییتر هم فالوور های زیادی گرفتم. و البته من هنوز نتونستم با این موضوع که من بلیط های وی ای پی کنسرت رو دارم کنار بیام. خیلیا میگن که لویی اونارو فرستاده اما من مطمئن نیستم. منظورم اینه که میتونست ممکن باشه اما اون آدرسمو از کجا پیدا کرده؟

"تو اصلا به من گوش میکنی؟" جما درحالی که جلوی تختم ایستاده میپرسه. من بهش نگاه میکنم و سرم رو تکون میدم که باعث میشه زیرلب غر غر کنه. "داری به چی فک میکنی که اینقد خواستم پرت کرده؟ نه صب کن نگو."

در حالی که سرمو تکون میدم لبخند میزنم. "چی میخوای جم؟" درحالی که برنامه رو میبندم میپرسم و تمام حواسمو به خواهرم میدم.

"اوه بیخیال خواهش میکنم بهم بگو که فراموش نکردی." جما به من نگاه میکنه و دست به سینه میشه.

"منظورت چیه؟" در حالی که گیج شدم به خواهرم نگاه میکنم. چیو میتونم فراموش کرده باشم؟

"اوه خدایا به ما کمک کن." جما میگه و آه میکشه و چشماشو میبنده. "وسایلاتو جمع کن. باید به هواپیما برسیم. البته درواقع تو باید به هواپیما برسی."

گیج به خواهرم نگاه میکنم تا اینکه یهو یادم میاد. اوه! کنسرت. بلیط های وی ای پی. دیدن لویی.

"اوه اره اره." در حالی که سریع از تخت بلند میشم میفتم، که البته درد داشت. (:|) قبل اینکه بلند شم میگم "من خوبم." و به طرف کمد راه میفتم تا آماده شم.

چی بردارم، چی بردارم. کنسرت فردا بود اما چون تو یه کشور دیگه بود باید امروز راه میفتادم. کنسرت تو ال ایه (لس انجلس). که البته من خیلی براش هیجان زده م چون همیشه دلم میخواست که اونجا برم. پدربزرگ و مادربزرگ من پارسال به لس انجلس نقل مکان کردن اما ما هیچوقت شانس اینکه به اونجا بریم رو نداشتیم. و حالا از جایی که دارم برای کنسرت به لس انجلس میرم قراره برای چند روزی با اونا بمونم.

چند تا لباس برای روز های آینده و یکی هم برای روز کنسرت انتخاب میکنم. من کراپ تاپ جین و دامن مشکیم که تا بالای مچم میاد و کفش های پاشنه بلند مارک YSL و کیفم رو برای روز کنسرت برداشتم.

قبل اینکه از اتاقم برم بیرون همه لباس هام رو توی چمدون میذارم، گوشی و کیف پولم توی دستمه، و بعد اینکه آماده بودم به طبقه پایین میرم

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


قبل اینکه از اتاقم برم بیرون همه لباس هام رو توی چمدون میذارم، گوشی و کیف پولم توی دستمه، و بعد اینکه آماده بودم به طبقه پایین میرم.

"من آماده م." در حالی که لبخند میزنم به خواهرم که طبقه پایین منتظرمه میگم.

"عالیه! بیا بریم. نمیخوایم که پروازتو از دست بدی." جما میگه و در حالی که هردومون لبخند میزنیم از مامان خداحافظی میکنیم و به طرف ماشین میریم.

خیلی زود به فرودگاه میرسیم و من چک میشم و قبل اینکه برم جما رو بغل میکنم.

"وقتی رسیدم بهت تکست میدم. دوست دارم." میگم و محکم بغلش میکنم. "چند روز دیگه میبینمت."

"یادت باشه زیادی خوش نگذرونی. منم دوست دارم. خوش بگذرون هز." جما درحالی که لبخند میزنه میگه و دستش رو برام تکون میده.

وارد هواپیما میشم و سرجام میشینم. گوشیمو در میارم و وارد توییتر میشم و یه توییت میزنم.

...
@Harry_Styles
تو راه لس انجلس هستم! قراره @Louis_Tomlinson رو فردا ببینم! نمیتونم صبر کنم!
...

وارد تامبلر میشم و اونجا هم پست میذارم، بعد وارد پلی لیست آهنگام میشم و آهنگ هارو رو مود شافل میذارم. بعد تصمیم میگیرم که یکم بخوابم. مطمئنا قراره این چند روزه روز های در جنب و جوشی باشه.

—-

چس کنمو از برق کشیدم:|

لوییو دیدین تو اون مصاحبه کبری ایکس فکتور؟ شبیه بچه گربه سفید شده بود سنسنشمشمشممش *اشک میریزد*

لوییو دیدین تو اون مصاحبه کبری ایکس فکتور؟ شبیه بچه گربه سفید شده بود سنسنشمشمشممش *اشک میریزد*

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

حسحسمسمشمشمششمشممششممشمشمشمصمسمسمس

اوکی خیلی زر زدم بای:|

ووت و کامنتم یادتون نره وگرنه دوباره چس میکنم:|

Kissy (اره بچز از هری اسکی رفتم:|)

-Parvaz💙💚

Tumblr Boy|L.S (Persian Translation) *Completed*Donde viven las historias. Descúbrelo ahora