"صبح بخیر" من درحالی که از پله ها پایین می اومدم گفتم دریک رو صندلی کنار میز نشسته بود و تو فکر بود
"گفتم سلام کَری؟" من داد زدم و دریک یکم از جاش پرید
"اوه سلام حواسم نبود بیا اینجا بشین کارت دارم" دریک گفت و به صندلی بغلش اشاره کرد منم اونایی رو که نشون داد نشستم و منتظر موندم حرف بزنه
"خب قراره تو به ی ماموریت بری فقط برای 3 ماه" دریک گفت و انگار از حرفش مطمئن نبود
" مگه تو پلیس نیستی؟چرا من باید برم؟ حالا کجا؟" من گفتم
" چرا ولی من نمیتونم دختر ی پیرمرد بشم و به خوبی تو نقش بازی کنم"دریک گفت و پوزخند زد خب اره من همیشه تو نقش بازی کردن عالی بودم مثلا تو مدرسه شیشه ازمایشگاه رو شکوندم و وقتی معلم اومد من گفتم ک من دیدم یکی از بچه ها ی چیزی پرت کرد و دویید و رفت پس من صورتشو ندیدم
یا الکی خودمو به خواب میزدم ک درس نخونم یا برای یبار دوست دختر الکی یکی شدم تا دوست دخترشو اذیت کنیم و در قبالش پول دریافت کردم و خب اون عالی بود چون دختره برگشت و از دوست پسرش خواست که برگرده
" از کی قراره نقش بازی کنم؟"من پرسیدم
" پسفردا ولی قبلش باید تیلو رو ببینی اون بهت رفتارای جدیدت رو یاد میده
دریک گفت و نیشخند زد اوفففف
****
"واو دریک تو گفتی اون خوبه ولی این دختر عالیه چی میزنی به پوستت؟ واووووووو پوستش مثل ی نوزاده" تیلور گفت و جیغ کشید
" من نوزده سالمه نه نه سال " من غر زدم جدیدنا خیلی غر میزنم فکر کنم دیگه نزدیک به عادت ماهانمه
دریک چند دقیقه بعد رفت و تیلور گفت ک استایلز ی جنایتکار و خلافکاره ، گفت که تا حالا کسی اونو ندیده و اصلاع زیای ازش در دسترس نیست و تعدادی کمی اونو دیدن و سالم بیرون نیومدن و این خودش به تنهایی داشت منصرفم میکرد گفت ک بهتره یکم موهامو هایلات کنمو ارایشم رو یکم زیاد تر کنم ساعت دقیق رفتن و برگشتن رو گفت و گفت که باید تو راه رفتنم کار کنه گفت که ایننطوری خیلی بهتره
" درست راه برو عسن چلاق ها راه میری انگار تازه داره راه رفتن یاد میگیره دوبارهههه" تیلور جیغ زد
" خسته شدم یکم استراحت کنم" من گفتم و اون دوباره جیغ زد
" نهههه ، وقت نداریم بچه جون " چقدر ازش بدم میاد اوففف
گوشیم زنگ خورد خداروشکر دریک بود خب حوصله تورو ندارم
"میشنوم" من گفتم و با ناخونام بازی کردم
" بچه بودی سلام میکردی " دریک غر زد و خندید
" ما هر دومون میدونیم ک تو زنگ نزدی ک سلام کردن منو بشنوی " من گفتم و زدم به هدف
" خبب تو فردا قراره بری به جای پسفردا "
" اوکی" من گفتم و قطع کردم و به تیلور هم گفتم
تا ساعت ها داشتم راه میرفتم فکر کنم پاهام دیگه تاول زده
تا به خودم اومدم دیدم ساعت 2 صبحه و دریک اومده دنبالم
وقت برای خوابیدن نداشتم و موهامم هایلات نداشت یعنی خیلی کم بود سریع رفتم حموم و ساکمو جمع کردم ارایش کردم و از پله ها اومده بودم پایین ساعت 5:10صبح بود و من خیلی خسته بودم ی پیرهن صورتی پوشیده بود ک یکم باز بود و تا بالای زانوم میومد و دریک گفت ک خیلی بهم میاد
سوار ماشین شدیم و به طرف فرودگاه راه افتادیم دریک گفت جیسون تو لندن منتظرمون هست تا فرودگاه 2:20 ره بود چون ما مرکز شهریم و فرودگاه غرب ماست و اینکه وسط راه ماشین خرا بشد پس این خودش ی مصیبت بود
" چرا نمیان؟" من غر زدم
" نمیدونم الاناست که بیان نگران نباش به موقع به پروازت میرسی" دریک گفت و لبخند زد وقتی دید یکی از دوستاش اومد دنبالمون
" هی مرد " اون مرده تو ماشین گفت من وسایلمو برداشتم و رفتم پشت نشستم و در رو بستم بالاخره بعد ساعت ها به فرودگاه رسیدیم و دریک گفتش ک زیاد حرف نزنم ناز کنم برای جیسون بهش علاقه نشون بدم اخه لامصب اون 76 سالشه من چرا باید عاشق ی مردی بشم ک 57 سال ازم بزگتره؟ استایلز ببینه خندش میگیره حتما اون ی پیرمرد 70 سالست که کلی چروک رو صورتش داره و هر روز سیگار میکشه و اصلا اعصاب نداره اق
" نورا حواست باشه ی خطا باعث مرگ جفتتون میشه"
" باشه باشه حواسم هست دوستت دارم"من گفتم و بغلص کردم
"دوستت دارم "
.
.
.
.
رو صندلی کنار پنجره نشستم و به بیرون نگاه میکردم الاناست که به لندن برسم و جیسون میاد دنبالم امیدوارم باهام رفتار خوبی داشته باشه
هواپیما نشست
" قربان ما رسیدیم و بله اون نزدیکمه و من زیر نظرش دارم ، بله ، حواسم هست" مردی ک بغلم نشسته بود تو گوشی میگفت ( این مرد رو یادتون باشه)
وقتی تماسش تموم شد ی لبخند زد و بلند شد و رفت کنار که من برم و کمکم کرد که چمدونام رو بردارم
" مرسی " من گفتم و اون فقط سرشو تکون داد
.
.
.
.
"سوفیا" ی مرد داد زد و من برگشتم و جیسون رو دیدم
" اوه سلام" من برگشتم و به سمتش رفتم
" سلام عزیزم" اون با لحن چندش اوردی گفت
" یکم زوده برای ابراز علاقه "من گفتم و چشم غره رفتم ما سوار ماشین مدل بالاش شدیم و به سمت عمارت استایلز راه افتادیمهای گایز این فف جدیده تو اینستا هم گذاشتمش ولی خب کمتره پس شما میتونید اینو همینجا بخونید لطفا نظرتونو بگید و بگید که از شخصیت ها خوشتون میاد یا نه؟
مرسی که حمایت میکنید
لباس دختره هم بالا هست میتونید ببینید
-romina
YOU ARE READING
Young Man & The Gun [H.S]
Actionمن تو نقش بازی کردن عالیم ولی اون خیلی زرنگ تر از من بود من به طرفش کشیده شدم و تو دام عشق افتادم که اول ی اشتباه بود ولی کی گفته عاشق کسی شدن اشتباهه؟