SIX

338 75 64
                                    

Zayn pov:

با چهره ای خالی از احساس، به سوفیایی که بین بازوهای لیام در روی مبل رو به رو جا خوش کرده بود و با چشم هایی سرخ از گریه هر از چند دقیقه یکبار، دستمال کاغذی اش رو بینی می‌کشید خیره نگاه می کردم که از آن سو اعصاب خراشیده شده ی لیام از گریه های به نظر بی پایان دوست دخترش، با نگاه های آتشینش به خیرگی من تخلیه میشد!

یکی دو ساعت پیش لیام با نگرانی واضحی خونه رو به مقصد منزل این خانوم ترک کرد و در نهایت این دستگاه تولید اشک رو با خودش به خونه برگردوند! از بین حرف هاشون تنها این دستگیرم شد که وقتی که خانوم با دوستاش در اون ساعت از شب دور الکل و پسربازی بودند، کسی وارد خونه اش شده و همه چیز رو بهم ریخته!

کلافه از فین فین های مدام سوفیا روی کاناپه دراز کشیدم و عضلاتم رو تا آخرین حد ممکن کشیدم و بالاخره دهن به اعتراض گشودم :

- نمیخوای یه کاری کنی؟!

قیافه ی سرخ شده از عصبانیت از لیام چیزی شبیه "دقیقا چه کاری ازم بر می اومده که نکردم؟!" رو در حال فریاد زدن بود وای لب هاش هنوز سکوت رو ترجیح می داد!

به چرخیدن روی کاناپه ادامه دادم به طوری که پاهام از پشتی کاناپه آویزون شد و کله ام به زمین نزدیک شد، درواقع تماشای درام مقابلم رو سر و ته ادامه دادم :

- اینجور نگام نکن که انگار تقصیر منه! با حضور این دستگاه آبغوره گیری نمیتونی بری سرکار، زنگ بزن به شرکتت مرخصی بگیر... دیگه بقیش ساده اس، حواسش رو یجوری پرت کن! چمیدونم صبحونه آماده کن... با هم فیلم ببینید، بیرون برید یا هر کوفت دیگه ای! البته اگه خانوم نخواد بخوابه! پف چشاش داره داد میزنه دیشب حسابی از خجالت خودش و الکل در اومده...

چشماش رو برام تابی داد و سوفیای جمع شده توی بغلش رو خطاب قرار داد:

- سوف، میتونم یه لحظه برم و بیام؟! نیازه که یه تماس بگیرم!

فشرده شدن تیشرت لیام توی مشت هاش رو به خوبی دیدم ولی سرش به منزله ی تایید تکونی خورد و لیام از بند رها شد. مسیر لیام تا کانتر آشپزخانه که محل همیشگی تلفن همراهش بود رو به خوبی حفظ بودم ولی این بار انگار موبایلش توی جیبش قرار داشت و این از بهم ریختگی ای که سوفیا نیومده راه انداخته بود سرچشمه می گرفت :

- سلام پین هستم...

آماده ی مکالمه اش با بسته شدن در اتاقش شنیده نشد و این بهم فرصت خوبی رو برای آنالیز دختر مچاله شده روی مبل دو نفره ی مقابلم رو می داد. موهای بلند تیره در کنار چهره ای کاملا معمولی! البته الان معمولی کلمه ی مناسبی برای تعریف چهره اش نبود! آرایشی که به حد زیادیش پاک شده و مقداریش به خاطر اشک بهم ریخته بود و پلک های پف کرده و رنگی پریده!

RoomMates ( Ziam Short Story)Where stories live. Discover now