" حالا ممکنه بفرمایی چجوری از وسط ناکجااباد موفق شدی مچ پاتو بشکونی ، درست بعد اینکه برات لباس های جدید خریدیم ؟ "همینکه سر میز شام رسیدم لارن گفت .
دخترا می خواستن منو ببرن بیرون و با هم غذا بخوریم ، تا من یه کم مشکلاتمو فراموش کنم و تفریح کنم .
با نیش و طعنه بلند بلند به حرفش خندیدم که اخرش به یه لبخند الکی و مصلحتی تبدیل شد . " تقصیر من نیست " زیرلب گفتم و کنار پری نشستم .
" باشه لو " لارن چشماشو چرخوند و یه قلوپ از نوشیدنیشو خورد .
" باورتون میشه که ماها قراره ظرف چند هفته فارغ التحصیل بشیم ؟ " پری پرسید و از ذوقش دست زد . چشامو درشت کردم و لبخند زدم .
" راستش نه . باورم نمیشه " عصبی خندیدم " منظورم اینه من برا کالج و تمام این حرفا حاضر آماده ام . ولی فوتبال چی ؟ واقعا میخوام بازم بازی کنم ولی اگه تا قبل از اخرین مسابقه فصل مچم بهتر نشه چی ؟ "
" لویی ، " پری مکثی کرد و دستشو رو پام گذاشت " میدونیم چه فکرایی می کنی . ولی تو بهتر میشی ، باشه ؟ دکترا بهت نگفتن فقط برا سه هفته پات تو گچه عزیزم ؟ "
تند سرمو تکون دادم .
" مسابقه یه هفته بعد از اینه که گچتو باز کنی . فرصتشو داری که بعد باز کردنش یه کم تمرین کنی مگه نه ؟ تازه ، وضع مچ ات اونقدرا هم بد نیست " جسی خواست بهم اطمینان بده .
یه نفس عمیق کیدم و سعی کردم ریلکس باشم و استرس رو از خودم دور کنم .
" راست میگید " فرقی نداره چقدر سعی کنم جلو این دخترا کم نیارم و رو حرف خودم وایسم ، اونا فقط – هوووف – چیز درستو میدونن .
این مسخره اس .
" قراره به کدوم کالج درخواست بدیم خانومای محترم ؟ " پرسیدم و موضوع رو عوض کردم .
" شاااید ، " لارن کشیده گفت .
" من دانشگاه لندن میرم " حرفم باعث شد چشمای بچه ها از تعجب گرد شد .
" قراره بری تو لندن زندگی کنی ؟ " جسی پرسید . سرمو در تایید تکون دادم .
" آره . شنیدم اونا تیم فوتبال فوق العاده ای دارن " براشون توضیح دادم . لندن کاملا بزرگه و جای زیبا و شگفت انگیزیه .
" قراره دلمون حسابی برات تنگ بشه " پری با ناراحتی گفت و لب پایینشو بیرون داد . قربون صدقه اش رفتم و دستمو دور گردنش انداختم .
" طوری نیست عزیز . شاید شماها هم بتونید با من به همون کالج بیاید ؟ " ازشون پرسیدم .
" درباره اش فکر می کنم " لارن گفت و یه قلوپ از نوشیدنی اش سر کشید . " من خیلی عاشقتم ولی خب ... " ته جمله اشو با شونه بالا انداختن تموم کرد . خنده ام رو حسابی درآورد و باعث شد سریع همچی یادم بره .
.
.
.
.
.
رفتـــــــــههنوز هیچی نشده جای خالیش معلومــــه
یه سوال بپرسم؟
شما تو خونه با کی از همه بیشتر صمیمی اید ؟
شده خیلــــــی طولانی از هم جدا بشــیـــد ؟
این چند روز بی حوصله و کلافه م
شاید بیشتر آپ کنم
لطفا برام انرژی مثبت بفرستین
アタシハダアレ
ESTÁS LEYENDO
Make You Mad [Persian Translation]
Fanfic"عصبانیش کن! " All Right Reserve To @louissmolbean