⚠⛔به انتهای پارت حتما توجه شود⛔⚠
" لویی ، یه سری کارای جدیده که تو باید انجام شون بدی تا ، "
" مثل چی جس ! " از بس که کلافه ام کردن دادم بلند شد .
" کاری کن دلش برات تنگ شه "
" حسابی عصبانیش کن "
" مطمئنش کن تو بهترین چیزی هستی که تو تمام عمرش می تونه داشته باشه "
سه تا دخترا زل زدن به من . چپ چپ نگاهشون کردمو سرمو به نشونه رد تکون دادم . " چی چی ؟! " دستامو مشت کردم .
" اِهههه ، چرا نمی گیری لویی ! " لارن غرغر کرد و چشماشو چرخوند . چشمامو درشت کردم و همونطور که با کلافگی سر تکون می دادم گفتم
" البته که نمی گیرم دارین، "
" با طرف بخواب "
پری جمله مو قطع کرد . اوووف ! پری هیچوقت همچین چیزی نمی گفت ." وا-واسه چی ؟ " با تردید از اون سه تا دختر خوش لباس پرسیدم .
" چون اکثر مردم اینجوری تحریک میشن . مثل قرارهای یه شبه است . وقتی سکس تون تموم شد لباساتو بپوش و بدون حرف بیا بیرون ؛ عین کاری که اون با تو کرد " لارن نقشه رو طراحی کرد .
" یعنی مثل فقط یه شب و بعدم تموم ؟ " پرسیدم . هر سه شون جوری بهم نگاه کردن انگار با یه خنگ طرف شدن .
" آره ، به اون کله کونی مزه کار خودشو بچشون " جسی با بی خیالی گفت و شونه هاشو انداخت بالا .
" فکر نمی کنید این یه کم اشتباهه که تو روزی که مخصوص مامانمه انجام بدمش ؟ " از دخترا پرسیدم .
زیر لب یه هومی گفتن و دهن هاشون دوخته شد ." ولی عروسی دو سه ساعته دیگه است . الان همه فقط دارن حاضر آماده میشن ، بابا جان هنوز کشیش هم پیدا نکردن " لارن بهم گفت .
سر تکون دادم و احساس گناه اومد سراغم " ما پوششت میدیم بیب ، حس بدی نداشته باش ، باشه ؟ " پری سعی کرد مطمئنم کنه و پشتمو مالید .
" باشه ! باشه حالا چیکار کنم که سفت بشه ؟ "
حس کردم اعتماد به نفسم رو از دست دادم . نمیدونم هری الان تو چه فازیه ؛ ما قبلا با هم بودیم و من سفتش می کردم ، ولی یادم نمیاد چی می گفتم یا چیکار می کردم ." لووییس ! " جسی با زور شونه هامو فشار داد و لارن هم با ادا اطوار یه نفس فوق عمیق کشید ، بعدم از اتاق رفتن بیرون .
" تو . کند ذهن . ترین . ادم . دنیایی "جسی بهم گفت و دنبال اون دوتا راه افتاد .
با دهن باز همونجا وایساده بودم . تندی دهنمو بستم و به این فکر کردم که چجوری هریو تنها گیر بیارم .
BINABASA MO ANG
Make You Mad [Persian Translation]
Fanfiction"عصبانیش کن! " All Right Reserve To @louissmolbean