" لویی کون لق همه شون . اوضاع واست خوب میشه بلو ! " مارکوس قوی و محکم بغلم کرد .
وقتی بوی موادُ روش حس کردم خودمو عقب کشیدم . هلش دادم عقبو بهش چشم غره رفتم " فکر میکردم بهت گفتم مواد کشیدنو کنار بذاری "
" ببخشید داداش کوچولو . دست خودم نیست " شونه بالا انداخت .
" میدونم سرش به همدیگه قول دادیم ولی کار سختیه " نگاهشو داد پایین به من .
" مارکوس ، تو باید بفهمی که مواد کشیدن و مشروب خوردن مشکلاتتو حل نمیکنه "
با یه لبخند کم رنگ و ناراحتیِ که تو چشم هاش معلوم بود به تایید حرفم سر تکون داد " میدونم بلو ! از وقتی مادرم مُرده خیلی سختتر شده و پدرم .... عوضی ، اصلا نمیتونم باهاش کنار بیام . چیزی که بیشتر از همه اذیتم میکنه اینِ که میدونم خواهر کوچیکم تو خطره و پیش اون مردک جاش امن نیست " بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت .
" طوری نیست پرپل ! یه روزی ، من و تو ، به قدر کافی پول درمیاریمو حضانت کامل خواهرتو میگیریم . من همیشه پشتتم " دلداریش دادم .
همه میدونن مارکس از اون دست پسراییه که بهشون میگن بد بوی . اون مواد میکشه و یه عالمه مشروب میخوره ، ولی هیچکس اونقدری اهمیت نمیده تا سعی کنه که خود واقعیه اون رو بشناسه یا از مشکلات زندگیش – که یکی دو تا هم نیستن – سر در بیاره .
مارکوس یه بد بوی نیست . مارکوس قلب خیلی بزرگی داره و وجودش اصلا قابل مقایسه با شایعاتی که درباره ش پخشه نیست .
" تو فوق العاده ای ، اینو میدونی ؟ " بهم لبخند زد .
" تو هم همینطور " از تعریفش خجالت کشیدم .
مارکوس وقتی فهمید من گی ام از دوستی باهام دست برنداشت .
دوستیِ صمیمی .از قضایای بین من و هری و لوکاس خبر داره و همیشه هوامو داره .
.
.
.
.
میدونین چرا آپ کردم
چون اخرین پارتمه
و در حد مرگگگگگگگگگگگ حوصلم سر رفته
STAI LEGGENDO
Make You Mad [Persian Translation]
Fanfiction"عصبانیش کن! " All Right Reserve To @louissmolbean