((اخطار، شامل توضیحات صریح))دود از دستگاهای پنهان شده زیر استیج، بیرون میزد و اجازه میداد پرتوی های رنگی نور، خودشونو به زیبایی هرچه تمامتر از بینشون نشون بدن. سرخ، سبز، آبی و زرد رو صحنهی پوشیده از مه، میرقصیدن و اضافه میشدن.
دود به تنهایی بیخطر بود، چیزی بیشتر از آب بخارشده درش وجود نداشت. و البته این چیزی نبود که حضار بهش اهمیتی بدن. حتی از پشتصحنه میتونستم تک و توکی از اونها رو با سیگارِ زندانی شدهای بین لبهاشون ببینم.
سرشار از استرس، کراواتمو مرتب کردم. بنا به دلایلی بعضی اوقات قبل از اجرام، گرفتار استرس درونی میشدم. گرچه، کاملا طبیعی بود؛ چیزی که بهش خو گرفتهم. مثل اولین روز مدرسه بعد از یه تابستون دراز تنهایی. چیزی نیست که پتانسیل آسیب زدن بهم رو داشته باشه؛ فقط مثل یه لرزش مضطرب توی شکم میمونه.
بعد از سفتتر کردن ژاکت دور قفسه سینهم، اسممو از زبون رئیس کوتولهم شنیدم و بلافاصله تشویق بلند جمعیت به گوش رسید.
"خیله خب هری، حالا یا هیچوقت" یکی از پسرایی که کنارم وایساده بود، نگاهی عجیبی بخاطر حرف زدنم با خودم، بهم انداخت ولی اهمیتی ندادم.
تمام چیزی که میتونستم روش تمرکز کنم، جمعیتی بود که اسممو با ریتم موزونی صدا میزدن؛ اسپیکرایی که فریاد میکشیدن، نحوهای موزیک تو رگهام رسوخ میکرد و یک ثانیه بعد، حس میکرد که روحم روشن شد و شونههام، ریلکس. این چیزیه که همیشه باهاش سروکله میزنم؛ داروی شخصیِ من.
ما از ورودی بزرگ که به روی استیج و مقابل دیدگان حضار هدایتمون میکرد، گذشتیم. خانمها حالا حتی از قبل که پشتصحنه بودیم هم، واضحتر جیغ میزدن. اونا دوسش دارن؛ و منم عاشق اینم که اونا عاشقمن.
تو جای معینم قرار گرفتم؛ چمدونو روی پاهام گذاشتم و با خم کردن سرم، تعظیم کردم.
و بعد، فان واقعی آغاز شد.
"آیا شما خانمها آمادهاید؟" سالن با صدای بلندی منفجر شد و آتیش جمعیترو برای سر دادن جیغهای گوشخراشتر و بلندتر، شعلهور کرد. گوشام یقینا دست به اعتراض میبردن اگه به این ولوم بالا عادت نکرده بودم.
میتونستم پارت بعد رو با چشمای بسته انجام بدم. پاهایی با فاصله از هم، دولا شدن، و باز کردن چمدون؛ همگی با حالتی روباتیک.
بیرون آوردن چتر، راست ایستادن، لگد کردن چمدون به سمت چپ. و هماهنگ موندن با بیت آهنگ.
پیشروی به جلو. باز کردن چتر. نگه داشتنش بالای سر. و بعد، درست زمانی بود که میبایست آبپاشها فوران کنن.
زیاد بود، صدایی از جانب فریاد از سر رضایت جمعیت و موزیک بلند دریافت میکردم، زیاد بود. داروی من (آرامشی که از اینکار میگرفتم) تو بدنم بهطرز خارج از کنترلی تقویت شد. صدایی که از اسپیکرا بیرون میومد، حتی بلندتر هم شده بود.
YOU ARE READING
•17BLACK (L.S)•
Fanfiction• 17 سیاه • ... گی استریپ کلاب لندن که شهرتش بخاطر دنسای هات و کثیفشه... [ فقط ظاهر رو حفظ کن ] ▪️▪️▪️♣️▪️▪️▪️ کی فکر میکرد اون بتونه 'منِ واقعی' رو از اون چیزی که فکر می...