حرفای پایین یادتون نره؟!
ووت و کامنتم خودتون میدونین🙄🌺Harry POV:
لویی منو به قسمتی از خونش که میخواست ببره راهنمایی میکرد همونطور که دستمو شل بین انگشتاش اسیر کرده بود با خودش میکشید..
و انگشتاش
باعث میشد توی شکمم یه گرمای ذوب کننده ای رو حس کنم...
از کنار میز کنار اشپزخونه گذشتیم و توی یه اتاق تقریبا کوچیک رفتیم..
و خیلی محتاطاته قدم میزاشتم که پاهام روی تشکش نره..خیلی ازش پرسیدم که داره منو با خودش کجا میبره ولی خوب با افتخار همه ی کنجکاویه منو نادیده میگرفت!
لویی منو به داخل دری که پشت خونه بود هل میداد
و بعدش توی یه اتاق خیلی کوچیکتر بودیم ...حتی کوچیکتر از پهنای بازوهام !
اتاق یه بویی شبیه بارون و نم میداد...
این *اتاق* کفپوش سفت و دیوارای تیره ای داشت..
جلوی رومون یه نردبون بود که به دیوار خاکی روبروش وصل شده بود.
لویی دستمو ول کرد..._همینجا وایسا!
دستور داد.دوباره سریع دستمو واسه گرفتن دستاش دراز کردم
لویی باید فهمیده بوده باشه !
چون سرشو اورد جلو و گونمو بوسید...
و همین کار باعث شد که اینچ اینچ وجودم
و واسه خواستش عقب نگه داره تا کارشو بکنه!همونجوری که داشتم نگاهش میکردم از نرده بون رفت بالا...!
نمیخوام دروغ بگم.. ولی من واقعا تمام حواسمو بهش داده بودم که مواظبش باشم و نیوفته..._اوه چه ویوعه جذابی !!!
بلند گفتم...اتاق!
البته اگه میشد اسمشو گذاشت!
بزرگتر از اتاقای قبلی نبود!
لویی دستشو به بالا رسوند و من داد زدممم وقتی یکی از پاهاشو کشید و اون سمت دیوار تکیه داد.._من حالم خوبه هری!
بهم اطمینان داد..
این فسقلی واقعا منو ترسوند...رویهردوتا پاهاش بالانس ایجاد کرد و
بعد نردبونو ول کرد...
بهش گفتم که مواظب باشه ولی
اونقدری روی کارش متمرکز بود که متوجه حرفم نشه...لویی دوباره دستشو دراز کرد و اون دستگیره ی چرخ مانند روی در رو گرفت و پیچوندش..
و بخاطر تلاشی که میکرد یه صدای خرخری از توی گلوش درومد..نفسمو حبس کردم وقتی اون در رو یهو محکم به بالا هُل داد..
کل اون در رفت بالا و از فاصله ای که ایجاد شد نور خورشید و بارون پیدا شدن
و به داخل ریختن...لویی جفت پاهاشو دوباره روی نردبون گذاشت
و بقیه اش رو بالا رفت و از جلو چشمام غیب شد..با صبوری انتظارشو میکشیدم که
دیدم کلشو از بالا کج کرد رو به من:_کااااممممم آن هرییییی!!! بیا بالا دیگه!
YOU ARE READING
•17BLACK (L.S)•
Fanfiction• 17 سیاه • ... گی استریپ کلاب لندن که شهرتش بخاطر دنسای هات و کثیفشه... [ فقط ظاهر رو حفظ کن ] ▪️▪️▪️♣️▪️▪️▪️ کی فکر میکرد اون بتونه 'منِ واقعی' رو از اون چیزی که فکر می...