-Part 26-

309 73 23
                                    

رفقا حرفای پایینو حتما بخونین!...

Harry POV:

لویی نصفه شب بود که با سردرد وحشتناک کشنده ای از خواب پرید...
من با ملایمت از روی بدنم پایین اوردمش و
براش ی لیوان اب اوردم...
و لویی همونجوری که لیوان دستش بود دوباره خوابش برد...

+

_صبحت بخیر سانشاین..

لویی منو با کشیدن انگشتاش روی پهلوهام از خپاب بیدار کرد...
چشم بسته غر زدم و پشتمو بهش کردم..،
لبهاش رو روی پوست گردنم گذاشت و به ارومی میبوسید اونقدری که دیگه خیلی قلقلکم اومد و
تو خودم مچاله شدم...

_ساعت چنده مگه؟
تقریبا از ته غار صدام میرسید...
همونطور که داشتم گلومو از گرفتگی صبحگاهی صاف میکردم پرسیدم...

_ساعت نه صبحه!

من حس کردم که تخت یهو تکون خورد و لویی با عجله دویید داخل دستشویی
(بارداره)
و من ابروهام تو هم گره خوردن وقتی صدای بالا اوردن رو از اونجا میشنیدم...
دیشب نباید انقدر مست میکرد..
درحالی که دهنشو با پشت دستش پاک میکرد، اومد بیرون...
یکمی پوست صورتش به سبز میزد...
با اختیاط سر جام نشستم...
هنوز مست مست خواب بودم...

_یدونه مسواک اضافه تو خونه دارم.!
ازش گذشتم و رفتم داخل دستشویی
فلاش تانک دستشویی رو زدم و
از کمد دستشویی مسواک رو برداشتم و بهش دادم...
از من تشکر کرد و من اونجا تنها گذاشتمش درست وقتی که داشت خمیردندونو روی شونه های مسواک میمالید...

_لویی چیزی‌واسه صبحانه میخوری؟
از داخل اشپزخونه داد زدم...
من ایتم زیادی واسه صبحونه درست کردن نداشتم به جز میکس‌پنکیک ...
ولی‌خوب من همیشه میتونم به سرویس هتل زنگ بزنم!

لویی همونطور که تلوتلو میخورد وارد اشپزخونه شد و
روی جزیره وسط اشپزخونه نشست و خمیازه کشید...
با سر جواب حرفمو داد و من براش یه لیوان دیگه اب سرد پر کردم و دستش دادم...
ازم تشکر کرد و یجا همشو سر کشید...

_پس من برم زنگ بزنم به سرویس هتل!
به لویی لبخند زدم و شماره رو گرفتم...
من پنکیک و کره و شهد اضافی سفارش دادم..
با یکم دورچین میوه و اب پرتقال و سوسیس...
با فکر کردن بهشون اب دهنم راه افتاده بود...

خانوم پشت خط گفت که تا چند لحظه دیگه همه چیز اماده میشه و من شماره ی اتاقمو بهش دادم...

لویی نیشخند کش داری زد وقتی من از رپی کانتر به سمتش خم شدم ...
_صبر کن؟ تو امروز نباید بری سرکار ؟ یکشنست!

لویی شونه هاشو انداخت بالا :
_قبل اینکه بیدار شی زنگ زدم و گفتم مریضم و مرخصی گرفتم!
هنگ اورا وقتی اسم کارکردن میاد دوستانه برخورد نمیکنن!
و من با تمام قلبم ترجیح میدم اینجا پیش تو باشم به هرحال...

 •17BLACK  (L.S)•Where stories live. Discover now