-Part 2-

1K 129 15
                                    


'من دارم به لندن نقل مكان می كنم؛ لندن! و حالا قراره تو يه پنت هاوس زندگی كنم'

اينا، خلاصه فكرایی بود كه موقع رانندگی تو اون خيابون شلوغ، ذهنمو درگير كرده بودن. البته با پس‌زمینه‌ای از صدای زنونه‌ی جی‌پی‌اس كه جهت ها رو بهم می گفت. اين ترفيع می تونست عالی باشه؛ اگه اون قضیه نبود!

اخه...اين يه گی استريپ كلابه! حتي فكر رقصيدن روي پسر ديگه به بهانه ي لذت دادن بهش نفرت انگيزه. كاملا وحشت‌برانگیز و ترسناک!

و اين، به این معنی نيست كه من با گيا مشكلی دارم؛ نه. من فقط اين جاذبه به هم‌جنسم رو نمي تونم درك كنم. من خودم يه ديک دارم، چرا باید یدونه ديگه‌شو بخوام؟ هيچكس يه سه چرخه، بعد از گرفتن يه دوچرخه‌ی جديد نمي خواد!

"بعد از ٣.٤ مايل به چپ بپيچید"

حداقل فقط برای يه ماهه. همش صد و دوازده ساعت! مي تونم اين كارو تحمل کنم و وقتی به خونه برگردم، يه موتور بگيرم و وسايل جديدی براي اپارتمانم بخرم. من اون قدری پول توی اكسپليسيت در نمي اوردم كه بخوام خونمو اون طوری كه خودم دوس دارم ديزاين كنم!

كی ميدونه، شايد هيچ حس بدی هم نداشته باشم. ساعت هاي زيادي كه توي استريپ كلاب كار كردم باعث شدن كه حس كردن هرچيزي جز حسِ لذتِ چك و تراولای توي جيبم غير‌ممكن بشه. حتي ديشب، بعد از اون طور رقصيدن تحریک آمیز روي اون دختر معصوم، من هيچ حسي نداشتم. كاملا هيچی. من حتی واسش شق نكردم. نميدونم؛ شايد مشكلي دارم؟! اين خنده دار نيست كه سمبل سكس هيچ حسی به سكس نداشته باشه؟

"به چپ بپيچيد"

از صدای جیغ‌جیغیش، اطاعت كردم و مسافتي كه تا مقصدم بايد طي كنم رو، چك كردم. ده مايل بیشتر نمونده. خوبه. تا موقع ناهار اونجا رسیدم دیگه. شكمم با صدايی كه داد، موافقت خودشو اعلام كرد.

همه ي وسايلام به صورت مرتب و بسته‌بندی‌شده، توي صندوق عقبم چیده شده بودن. من چيز زيادي ندارم و وسايلاي قديمي توي اپارتمانم هم، براي من نيستن، همونطور روی خونه بودن.

از بطری آبی كه از اول اين سفر به‌همراه دارم، چند جرعه نوشیدم. تقريبا خالي شده بود؛ پس یکم بيشتر خوردم تا كاملا تموم شه و بعد كف ماشين پرتش كردم.

تصور اينكه دارم موتور جديدم رو ميرونم، دوباره و دوباره تو ذهنم تكرار شد و اين تنها چيزيه كه باعث ميشه همین الان دور نزنم و به خونه برگردم.

°°°°°°

"اسم؟"

"امم....هری استايلز؟ مديرم گفت اينجا جاييه كه براي من-"

مرد لاغر پشت كانتر يه سرفه ي خشك كرد و حرفمو قطع كرد.

"بله اسمتون اينجا هست. طبقه دوازده. بخش دوم"

 •17BLACK  (L.S)•Where stories live. Discover now