چانیول به دو برگه بی مدرک نگاه کرد.یکی عکس بک رو داشت و دیگری مشخصاتش بود که توسط مادرش پرشده بود.هیچ چیز دیگه ایی توی اون دو به چشم نمیخورد تا بتونه به ذهن کنجکاو چان جهت بده.
چان پیشونیشو با دستش ماساژ داد و به پشتی صندلی چرمیش تکیه زد.
ـ لعنتی
صداش باعث برگشت کریس که تنها ادم توی اتاق بود،شد.هیوک و مینهو هرکدوم برای کار خودشون از اتاق چهارنفره اشون رفته بودند.
ـ چی شده چان؟؟
کریس گفت درحالی که داشت بالای اون کاغذ رو با پانچ برای جادادن توی پرونده تازه تموم شده اش،سوراخ میکرد.
چان لبه انگشتاشو بهم زد و اونارو جلوی صورتش گرفت دقیق عین یک ادم که داشت روی موضوع خاصی تفکر میکرد.
ـ یک ادم رباییه که هیچ مدرکی نداره
ـ خب زنگ نزدن از خانواده اش پول بخوان؟؟؟
چان لبه پرونده زردرنگ رو بالا اورد و به مشخصات بک نگاه کرد.
ـ پدر نداره،مادرش توی خونه های مردم کار میکنه...پول هم بخوان نمیتونن بدن
ـ چان؟؟
کریس پانچ رو کنار گذاشت و باتعجب به چان نگاه کرد.
ـ این یک پرونده آسونه، چرا یک سرگرد میخواد درموردش تحقیق کنه؟؟
چان آب دهنشو قورت داد و سعی کرد کمترین تماس چشمی رو با کریس داشته باشه.
ـ اوممم خب....
کمی مکث کرد و این بیشتر باعث جلب توجه میشد.
ـ پرونده یکم پیچیده تراز اونیه که فکر میکنی
ـ ی آدم رباییه پیچیده؟؟؟
کریس سعی کرد نخنده اما بنظرش چطور میتونست این پرونده ساده،پیچیده باشه.
تقه ایی به درخورد و چان اجازه ورود داد.هانسول وارد شد و احترام نظامی گذاشت.
ـ چی تونستی پیدا کنی؟؟
چان باعجله پرسید.
ـ قربان فقط دوپرونده مثل این وجود داره اما یکیشون مال یکسال پیش و دومی مال دوماه پیشه
هانسول گفت و پرونده هارو به دست بزرگ چان که با اخم بهش خیره شده بود،داد.
ـ تو مرخصی
هانسول بسمت در عقب گرد کرد.
ـ کسی نفهمه من ازت چی خواستم و چرا
ـ چشم قربان
چان گفت و هانسول بعد از دوباره احترام گذاشتن از اتاق خارج شد.
ـ چان موضوع چیه؟؟
کریس درحالی که داشت پرونده رو درجعبه فلزی توی قفسه های آهنی میگذاشت پرسید اما چان جوابشو نداد.کریس شونه ایی از بیخیالی تکون داد و پشت میزش نشست تا کارهای بعدیشو سروسامون بده.
چان به دقت به سه پرونده مشابه نگاه میکرد.درهرسه ،سه کودک بین ۸یا۱۰ساله درحالی که تنها بودند،ربوده شده بودند.هرسه خانواده های فقیری داشتند و بعداز گم شدن،کسی با خانواده هاشون تماسی نگرفته.چان یک نقشه قدیمی از کره رو باز کرد و دور سه نقطه گم شدن رو با خودکار قرمز علامت زد. شهرجونگنو و سئودمون ماپو و یونگ سان ،سه شهرشمالی کره که قدیمی تر و سنتی تر از بخش جنوبی کره بودند.
هیچ اطلاعات دیگه ایی نبود.حتی شاهدی هم نبود که بدونه چه ماشینی یا چه فردی از اون منطقه گذشته.ساعت های دزدیده شدن بین ۷تا۱۰شب بوده با اینکه جز ساعت های پرتردد بوده اما توی این مناطق این مقررات وجود نداشته.چان 'لعنتی'زیرلب گفت و شماره موردنظرشو گرفت.
YOU ARE READING
• My Lolita ☭
Fanfiction•مینی فیک : لولیتای من •ژانر : جنایی _ درام _ ارباب-برده ایی _ انگست •کاپل : چانبک کامل ✓ ══════════════════════════ *پیش گفتار* خب اول بذارید درمورد قصه خود مینی فیک یکم بهتون توضیح بدم اسم مینی فیک از کتاب " لولیتا اثر ولادیمیر ناباکوف "گرفته ش...