حرف اول شد اخرش

252 50 24
                                    

من مقدمه نداشتم..
پس اولش رو اخرش میگم:)
این اولین چیزی بود که اینقدر کوتاه نوشتم..
و یجورایی برام لذت بخش بود و عذاب اور..
من عادت به نوشتن های کوتاه ندارم..اونقدر ذهنم پر کلمه ست که حتی اگر قلبم بخواد کوتاه بنویسه بازم بلند میشه..
و همیشه اولین بارها بهترین خاطره میشن..
جانشن رو دوست دارم چون لویی برای من همیشه اقیانوس بود و هری همیشه جنگل..
و ایده اش کاملا ناگهانی به ذهنم رسید..پس نوشتمش..
و قصد پابلیش کردنش رو نداشتم..ولی یه عزیزی بهم اطمینان داد که قشنگه و باید پابلیش شه..
و ازش ممنونم..چون اگه اصرار نمیکرد هرگز جانشن اینجا پابلیش نمیشد و تا ابد برای خودم تو چت شخصیم میموند..
و ببخشید..من هیچوقت نمیخواستم جنگل بمیره..و اقیانوس براش فدا شه..ولی این چیزی بود که ذهنم خواست و کلمه ها بی اراده نوشته شدن..
پس ساری اگه ناراحتتون کرد..💙💙
و خوشحالم که به اشتراک گذاشتمش و دوسش داشتین..
از همه کسایی که ووت دادن..کامنت گذاشتن..و به جانشن عشق دادن ممنونم..
راستش زیاد برام مهم نیست که خیلی ووت و ویو و حتی کامنت نداره..برام مهمه که همین چندنفرتون که خوندینش دوسش داشتین..
و شاید تابستون با یک فنفیک بلند بیام..
اگه جانشن رو دوست داشتین و فکر میکنین لایق معرفی کردنه به دوستاتون معرفیش کنین..
دوستتون دارم..
*غزاله*

Juncean[L.S]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt