خطر

154 49 3
                                    

ماه گریست:مهم عشق بود..
اقیانوس خود را در اغوش گرفت:خواستم حافظش باشم..
ماه لبخند غمگینی زد:بودی..
اقیانوس لرزید:نزدیکی زیاد خطر داشت..
خورشید صدایش از ان سوی تاریکی به گوش رسید:تو عاشق بودی..
ماه نگاه به زیر انداخت:و عاشق چیزی از خطر نمیداند وقتی معشوق درخطر است..

Juncean[L.S]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin