جنگل شاخه ای از خود کند..
روی ماسه های نرم و داغ انداخت..
اقیانوس شاخه را در اغوش کشید..
با خود به اعماق برد..
ناگهان..
زمان چرخید..
اقیانوس فهمید انچه قرار است کاملش کند دقیقا کنارش ارام گرفته..
طغیان کرد..
داد کشید..
طلب کرد..
جنگل شنید و خواست به داد اقیانوس برسد..
باد را صدا کرد..دوباره برگ هایش را به پرواز دراورد و به اقیانوس داد..
اقیانوس ارام گرفت..
و دوباره تکه ای از جان جنگل تمام شد..
اقیانوس جان جنگل را اغوش گرفت..
جنگل اغوش را حس کرد..
عشق جریان یافت..

ESTÁS LEYENDO
Juncean[L.S]
Fanficجنگل:کاش اینه ای بودی ابی بودن خودت را میدیدی.. اقیانوس:تو اینه منی سبزترین زندگی..! ایده:97/12/3 blue loves green💙💚