¤Ω Magic Beat Ω¤
¤Ω By:Scarlett Ω¤
¤Ω Cupel:kaisoo/Krisho Ω¤
قسمت دهم _ضربان جادو
با استرس طول اتاق رو قدم رو میرفت سایه اش رو که از زیر در دید سریع خودش رو روی تخت انداخت و پتو رو تا بالای گردنش کشید جوری که تا چونه اش رو میپوشید . کریس در رو باز کرد و نگاهش رو سرتاسر اتاق تاریک چرخوند از مدل نفس کشیدن های نامنظم جونمیون میتونست بفهمه که خواب نیست . آهی کشید حال غریب اون لحظه اش رو خودش هم درک نمیکرد . فقط نیاز داشت مثل چند وقت اخیر که ناراحت میشد . جونمیون دورش باشه و با همون حرف های کوچیک و دلگرم کننده اش زیر گوشش نجوا کنه . اونقدر این نیاز رو درون خودش میدید که با قدم های بلند خودش رو به تخت جونمیون رسوند کتش رو در آورد و تخت رو دور زد طوری که جونمیون نترسه آروم کنارش خوابید و اون رو به آغوش کشید . با این حرکت یدفعه ای کریس شونه هاش پریدن خواست بلند شه که کریس حلقه ی دستش رو دورش تنگ تر کرد و مانع از این کارش شد سرش رو توی موهای جونمیون فرو برد و عطر اون ها رو نفس کشید
_ خواهش میکنم . تکون نخور
جونمیون چرخی تو بغلش زد و در حالی که تا حد ممکن سعی میکرد به چشماش نگاه نکنه گفت
_ کریس چیزی شده ؟؟
سرش رو روی سینه ی جونمیون گذاشت مدتی مکث کرد اما بعد با یه جمله ی کوتاه قضیه رو فیصله داد
_ خیلی چیزا اما نمیخوام راجع بهشون حرف بزنم
ذهن خالیش یدفعه به شدت مشغول شد نمیدونست توی این رفت و برگشت چه بلایی سر کریس اومده که اینطوری شده در هر صورت یه چیز رو خوب میدونست اینکه کریس تا زمانی که خودش نخواد چیزی نمیگه نباید مجبورش میکرد بالاخره بهش میگفت که چی شده . حس کنجکاوی و نگرانیش به افکار پریشونش دامن میزدن . دستشو لای موهای کریس فرو برد و اون ها رو نوازش کرد . در این بین سعی کرد به تضاد های قلبیش توجهی نشون نده . اون الان توی آغوش یک پسر بود . اولین انسانی که بعد از 12 سال ازش محبت دیده بود و کمکش کرده بود .
خودش دیگه نمیتونست بخوابه اما با حرکت دستاش جوری آرامش رو مهمون قلب کریس کرد که اون تونست غمش رو کنار بذاره با نفس های سنگین شده اش به خواب بره
»:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::«
پشت در ایستاد و نفس عمیقی کشید . بعد از زدن تقه ای به در اجازه ی ورود خواست چیزی طول نکشید که اون رو به داخل دعوت کرد . وارد اتاق که شد کیونگ سو روی یه صندلی کنار تخت جونگین که اون روز حال زیاد خوشی نداشت نشسته بود و داشت واسش کتاب میخوند . جونگین با لبخند بهش نگاه کرد
_ کاری داشتین لورا شی؟؟!!
از استرس با انگشتاش بازی میکرد مردد بود به جونگین حقیقت رو بگه یا نه در آخر تصمیم گرفت تا مشخص شدن اوضاع این کارو نکنه
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Magic Beat Full
Фанфик━••✦• Magic Beat Full •✦••━ ⏳ وضعیت : کامل ⏳تعداد صفحات:۱۷۵ ⏳ژانر : رمنس . فانتزی ⏳کاپل: کریسهو . کایسو ⏳ نویسنده: Scarlet ⏳خلاصه : در قرون وسطی پسری با یه موهبت الهی به دنیا میاد چیزی که خیلی با ارزشه و موجب میشه که همه بخوان برای جاودانگی اون...