Part4

937 151 5
                                    

هنوز بخاطر اتفاقاتی چند ساعت پیش افتاده بود  مغزش در گیر بود و نمیدونست چه عکس العملی باید به جاگکوکی که رو به روش نشسته بود نشون بده
+خبب از خودت بگو !
بلاخره جانگکوک سکوت مرگباره بینشون رو شکست
_چچی ببگم ؟
+عاممم نمیدونم مثلا میتونی بگی با اینکه یه انسان معمولی هستی چرا نمیتونم به مغزت لعنتیت نفوذ کنم؟!!!
جیمین که حسابی گیج شده بود نیم نگاهی به جانگکوک انداخت و سرشو پایین انداخت
_ممن وواقعا هه هیچی ننمی دوونم
+اما میتونیم بفهمیم !
سرشو بالا گرفت و به جانگکوکی که مرموز نگاهش میکرد خیره شد
_یی ععنی چیی؟
جانگکوک بلند شد و بسمتش رفت
جیمین از ترسش خودشو عقب کشید
+پدر تهیونگ بهم گفت تو جفت یکی از ماهایی ...
مکث کوتاهی کرد و ادامه داد : اما نگفت کی  و این یعنی تو یه ادم معمولی نیستی !
جیمین بیشتر از قبل با وحشت به عقب رفت و خودشو به دیوار پشتش چسبوند
_ججلو ننیا
جانگکوک دستاشو به معنی تسلیم بالا اورد
+کاری باهات ندارم اما ازت میخوام به سوالات من جواب بدی!
سرشو تند تند به نشونه ی فهمیدن تکون داد
+تو شبا کابوس خاصی میبینی ؟ یا چمیدونم بعضی شبا شده دندون درد یا بدن دردای شدید بگیری؟
به گوشه ای خیره شد و سعی کرد به یاد بیاره
_ااین چچیزایی که گفتتی نهه امما ...
مکث کوتاهی کرد اما سرشو به طرفین تکون داد
_ننه هییچیی ولشش ککن
+بگو..
جیمین کمی سرشو خم کرد
_آآخه اصصلا ربططی نداره
جانگکوک کلافه پوفی کشید
+ببین الان هر چیزی ممکنه مربوط باشه به این مسئله خب؟!پس بگو منتظرم !
بعد از کلی منو من کردن بلاخره به حرف اومد
_خخب ممن یه نششونه دارم پششت گر گردنم ..
جانگکوک همونطور که سوالی نگاهش میکرد خُبی گفت
_ببعضی وققتا جاش یکم میسووزه اما امروز صبح سوزشش بیش از حد معمول بود
جانگکوک که باورش نمشید سمت جیمین هجوم برد و سعی میکرد نشونشو پیدا کنه
+کوو کجاس؟
کلافه لباس جیمینو اینور اونور میکرد که شاید بتونه ببینتش
+مسخرم کردیی؟؟؟ فک کردی باهات شوخی دارم ؟!
جیمین مبهوت به جانگکوکی که سرش داد میزد نگاه میکرد
جانگکوک از عصبانیت چشماش به رنگ قرمز تغییر کرده بود و این جیمینو حسابی ترسونده بود

***

حس سوزش بدی کنار پهلوش دقیقا رو نشونه ای که از بچگیش ، و ماهگرفتگی ای که نشون دهنده ی فرشته ی مرگ بودنش بود میسوخت
سالها بود که دیگ نمیسوخت دقیقا از زمانی که طرح دو تا بال دویلش(devil ) کاملا شکل گرفته بود
تی شرتشو بالا کید و نگاهی به ماه نشانش انداخت
هیچ تغییری نکرده بود
+پس چرا میسوزه ؟!
طولی نکشید که صدای جیغ فوق العاده بلندی شنید که باعث شد گوشاشو بگیره
+وات د فاک این دیگه چه کوفتیه !
با سرعت از اتاق خارج شد با اینکه صدای جیغ بلند بود نمیتونست تشخیص بده کجاست
دورو برشو نگاهی انداخت
هیچ کس حواسش نبود ، انگار نمیشنیدن !
چشماشو بست نفس عمیقی کشید و با سرعت مخصوص به خودش دنبال حسش رفت
باز کردن چشماش برابر بود با مواجهشدن با در اتاق جانگکوک به سرعت در و باز کرد و با جانگکوکی رو به رو شد که از عصبانیت سفیدی چشمش به رنگ قرمز تغییر کرده بود و رگ زیر چشماش زده بود بیرون
دندونای نیشش بلند شده بود و این نشونه ها یعنی جانگکوک بیش از حد عصبیه
نگاهشو به جیمین داد
اما برخلاف تصورشش جیمین پاهاشو تو بغلش گرفته بود و  صدای ازش خارج نمیشد !
اما اون چرا هنوز داشت صدای جیغ میشنید !
+بسههه
با دادی که زد
جانگکوک و جیمین سمتش برگشتن
و صدای جیغ قطع شد
+این مسخره بازیا چیه زردک چرا جیغ میزدی ؟!
جیمین از تعجب ابرو هاشو بالا انداخت و به خودش اشاره کرد
_مممن؟
تهیونگ که حق به جانب ایستاده بود و دستاش به کمرش بود لب زد :
+اره خود تو !
و برگشت سمت جانگکوک و ادامه داد :
+و تو چته کم پیش میاد این جوری وحشی بشی!
جانگکوک انگار چیزی به ذهنش رسیده باشه بشکنی زد
تهیونگ گیج نگاهش کرد چون ذهنشو خونده بود اما دلیل کارشو نمیفهمید برای همین گنگ نگاهش کرد و تا خواست عکس العملی نشون بده جانگکوک به جیمین حمله کرده بود
صدای جیغ بلند جیمین باعث شد تهیونگ رو زمین بیوفته و نتونه کاری بکنه
جانگکوک با دیدن این واکنش سریع از رو جیمین بلند شد
نگاهی بهش انداخت
جیمین بدونه اینکه چیزی بگه تو خودش جمع شده بود ، میلرزید و چشماشو رو هم فشار میداد
اما عکس العمل تهیونگ نشون میداد که داره از صدای جیغ جیمین کر میشه
×چرا فقط تهیونگ صدا تو میشنوه؟!
جیمین با وحشت چشماشو از هم باز کرد
_لللطفا باههاام کککاری ندداشش ته باشش
جانگکوک سری تکون داد از جیمین دور شد و به سمت تهیونگ که رو زمین نشسته بود رفت
+چرا اینجوری شد تو چرا نشنیدی!؟
جانگکوک دست تهیونگو گرفت و بلندش کرد
+میشه حرف بزنی من واقعا از چیزایی که از تو مغزت میخونم سر در نمیارمم
جانگکوک بدون حرف تهیونگو کنار جیمین نشوند
×لباستو در بیار
تهیونگ با تعجب بهش نگاه کرد
+الان چرا میخوای جفتمون رو لخت کنی ؟
جانگکوک که دست به سینه ایستاده بود کلافه نفسشو بیرون داد
×میشه فقط کاری که میگم و بکنی ؟
تهیونگ با غر غر ایی که میکرد لباسشو از تنش خارج کرد
جانگکوک رو کرد به جیمین
×لباستو در بیار
_چچچرا ؟
جانگکوک چشاشو رو هم دیگه فشرد
×تا قبل اینکه عصبی شم بهتره اینکارو بکنی !
جیمین دیگه بدون حرفی لباسشو در اورد و معذب بین اون دوتا پسر نشست
جانگکوک سمتشون رفت و از روی تخت بلندشون کرد
×جیمین تو رو تن تهیونگ نشونی میبینی؟
تهیونگ با تعجب سمت جانگکوک برگشت
جیمین چشمش به ماهگرفتی رو خط سکس تهیونگ افتاد و سرشو تکون داد و بهش اشاره کرد
+چطور ممکنه؟!
تهیونگ باتعجب لب زد
جانگکوک جیمینو برگردوند
×خب تهیونگ تو نشونه ای رو بدن جیمین میبینی ؟
تهیونگ که هنوز تو شوک بود نگاهشو به بدن سفید جیمین داد
براش عجیب بود که چرا اینقدر سریع داغ کرده اما سعی کرد تمرکزشو رو اتفاقات بذاره ...
+اره میبینم پشت گردنشه در واقع بین دوتا کتفشه !
جانگکوک سری تکون داد
×خب تبریک میگم تهیونگ
بعد مکث کوتاهی ادامه داد :
×جیمین فرشته ی زندگیه ... جفتتو پیدا کردی !










Tongue tieWhere stories live. Discover now