از پنجره به ببیرون خیره شده بودم ، مثله هر روز مجبورم سر کلاس خسته کنند و مسخره ی ریاضی بشینمو چرتو پرتای استاد ریاضیه خپل و تحمل کنم
دیگ داشتم چرت میزدم که با صدای در بی حوصله سمتش برگشتم
پسر قد کوتاهی وارد کلاس شد بی توجه بهش رومو سمت پنجره برگردوندم
بخاطر سر و صدایی که بچه ها ایجاد کرده بودن آقای هان چند بار رو میز زد و گفت
" بچه ها ساکت ... انگار شاگرد جدید داریم"
سمت پسر برگشت
" خب پسر جان نمیخوای خودتو معرفی کنی ؟"
پسر با صدایی که هیچ کس نمیشنید خودشو معرفی کرد و خب منم صداشو نشنیدم اهمیتی ندادم توجهی بهش نکردم
آقای هان به صندلی ای که 3 تا جلوی من بود اشاره کرد و پسری که حتی اسمشم نفهمیدم خیلی اروم سمت صندلی قدم برداشت و همونطور که تو خوش جمع شده بود رو صندلی نشست
"خوب چیزیه !"
صدای یونگی باعث شد سمتش برگردم
+هن؟؟
" میگم خوب چیزیه "
برو بابایی بهش گفتم و رومو سمت پنجره برگردوندم و هندزفریمو تو گوشم گذاشتم
ناخود اگاه نیم نگاهی بهش انداختم که سرشو پایین انداخته بود و فقط تونستم گردنشو ببینم که لکه ای پشت گردنش داشت
تو افکار خودم غرق بودم و اصلا متوجه گذر زمان نبودم
با دیدن بچه ها که از جاهاشون بلند میشدن متوجه شدم زنگ خورده
از جام بلند شدم و از کلاس زدم بیرون
سمت راهروی کمدا رفتم که شیر توت فرنگیمو بردارم که با حمله ی میمون وحشیی نزدیک بود با پوز بیام رو زمین
" هوی گوساله چرا هر چی بهت سر کلاس پی ام دادم جواب ندادی"
دستشو از دورم برداشتم
+جانگکوک اصلا حوصله ندارم نذار همینجا کونتو پاره کنم
پوفی کشیدو به کمدا تکیه داد
" میگم این پسررو دیدی؟ جدیده !؟"
همونطور که شیر توت فرنگیمو از تو کمد برمیداشتم هومی گفتم
"یه جوریه اصلا حرف نمیزنه "
+خب میگی من چیکار کنم؟
VOUS LISEZ
Tongue tie
Fantasyپارک جیمین پسری که تو ارتباط برقرار کردن با افراد مشکل داره بخاطر همین توسط همکلاسیاش اذیت میشده پس مجبور میشه مدرسه شو عوض کنه اما عوض کردن مدرسش باعث خوب شدن اوضاع میشه یا فقط بدتر میشه؟