لیام باروت اتیش تو

473 97 88
                                    

دوستان ویو ها رو صد و سی ولی ووت ها به چهل نمیرسه مشکلی هست؟...اگه واقعا مشکلی داره لطفا بهم بگید اگه نه به اندازه یه ووت برا چیزی که می خونید ارزش قائل بشید

______________________________________

به گوشی خاموش شده توی دستم لعنتی فرستاده پاهام رو بیشتر توی دلم جمع کرده به کابینت پایین سینک تکیه داده،لبه لیوان خالی رو مماس با لبم می چرخونم و چشم هام رو میبندم.

بدنم دیگه رعشه نداره و عضله هام از حالت انقباض در اومدن...نفس هام دیگه تند و بازدم هام یکی درمیون نیست...حالا ارومم شبیه ارامشی که چند ثانیه بعد از زلزله روی فضا سایه می اندازه...زلزله تموم شده ولی من الان باید با تمام وجود بجنگم تا زیر اوار بغض و شکسته های قلب و خرابی های غرورم تا جون ندادم خودم رو تنهایی بیرون بکشم، چون هیچ امدادی این حوالی برای من نیست.

صدای بازشدن در میاد و بعد برخورد پاشنه های کفش به سرامیک تو خونه می پیچه...چند لحظه بعد صدا متوقف میشه و بعد از دو سه ثانیه دوباره شروع به نزدیک شدن می کنه ولی من تو خودم هیچ نیرویی برای باز کردن پلک هام و گشتن دنبال منبع اون صداها نمی دیدم.

صدا تا اونجایی نزدیک میشه که فاصلش تا خودم رو حدود یه قدم تخمین بزنم...چند لحظه بعدش لیوان از دستم کشیده شده و من خودم لابه لای توده محکمی پیدا می کنم که بویی نویی میده ولی  به قدمت تمام سال های عمرم اشناست انگار... اشنا اونقدر که حس ترس تنهایی رو پس بزنه و امنیتی رو القا کنه که باعث میشه با خیال راحت بین حصار دستاش بشکنی.

+اون روزهایی که جف تو دل کارن می دووید همینجوری شبیه تو زانو به بغل یه گوشه بغ می کرد...یه همچین موقع هایی بدون هیچ حرفی باید فقط اغوش میشدی براش تا خودش به حرف بیاد

حلقه دستاش رو دورم محکم تر کرد

+حالا جف استایلز تو کیه؟

زیر گوشم زمزمه می کرد...اروم و خش دار...تنش گرفتگی کسی رو داشت که فریاد و هق هق های نصف نیمه خفه شده برای مدت ها جوری گلوش رو زخمی کرده که صداش هنوزم خط خطی مونده... اما با همه اینا تم اصلی پس زمینه صداش مهر بود و همون حس اشنای اغوشش...!

دستایی که کنار تنم ثابت مونده بود اروم اروم بالا اومد و به یکم پایین تر از شونه های ظریف اون زن سوار شدن...اشک هایی که اروم و بی صدا روی گونه هام ریخته و همونجا خشک شده بودن دوباره می جوشیدن و اینبار با سرعت بیشتری گرفته به هق هق می رسیدن.

و من بالاخره شکستم...برای دقیقه های طولانی اونقدر که برای ساختن دوباره خودم نفس بگیرم... همون کاری که توش حرفه ای شده بودم.

اروم تر که شدم از شونه هاش گرفته و از اغوشش در اومده فاصله بین خودمون رو یکم بیشتر می کنم

"I AM LIAM " [Z.M][L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora