لیام خوشبخت

460 94 132
                                    

میگوهارو داغ داغ تو ظرف چیده تزئین کرده برای مامان عکس گرفته می فرستم و استیکر لایک که رو صفحه بالا میاد براش تایپ می کنم "بزن قدش" و بعد صفحه رو خاموش کرده گوشیم رو روی کانتر می ذارم

+بالاخره درست شد؟...

صدای مری پشت بند صدای در می پیچه و انگار بالاخره از باغچه و سرکشی به باغبون دست کشیده

+ چه بوییم راه انداختی...دلم رفت

لبخند زده با چنگال سایز کوچیک یه دونه از میگو هارو برداشته دهنش گذاشته با استرس بهش نگاه می کنم

_چطوره؟

دهنش جنبیده میگو رو مزه مزه کرده هرچقدر بیشتر می جو چشم هاش بسته تر و لبخندش پر رنگ تر میشه

+یه چیزی بگم فکر نمی کنی دیوونه شدم؟

_اصلا

+مزه غذاهای کارن رو می ده

نفسی که تو سینم حبس شده بود رو بیرون داده لبخند می زنم

_خداروشکر

بی حواس چنگال رو توی ظرف کنار ماهیتابه می ذاره و بهم نگاه کرده چشم هاش ناخوانا شدن‌ و صورتش گنگ

+ از کی دستور پختش رو گرفتی؟

_ گفتم که مامانم

+عکسی از مادر خوندت داری لیام

_ از مادرم مری مادرم...اره دارم

+ می تونم ببینم؟

به لحن اروم شده و صورتی که یکم رنگش پریده با تعجب نگاه‌ می کنم

_اتفاقی افتاده

لبخند مصنوعی میزنه و نه چندان قاطع جواب می ده

+نه نه فقط کنجکاو شدم عزیزم...گفتی اسمش کارن بود دیگه

_اره...الان برات میارم

سر تکون داده و تکیش رو به کانتر میده انگار نمی تونه بیشتر از این وزنش رو تحمل کنه و من نگران نگاهم رو ازش گرفته در حال حل معادله چند مجهولی اینکه دقیقا چی شد

عکس مامان رو آورده گوشی رو بین دست های لرزونش گذاشته دقیق واکنش هاش رو آنالیز می کنم...چند لحظه به عکس نگاه می کنه و بعد نفسش رو صدا دار بیرون داده چشم رو هم میزاره و چشم که باز می کنه دوباره میشه شبیه همون مری که می شناسم با لبخند دوخته شده و چروک های عمیق تر شده کنج لبش

+زن زیباییه...کارن منم بود اما از لحاظ چهره ای شبیه هم نیستن

گوشی رو به سمتم گرفته از دستش می گیرم و هنوز نگرانی از جونم بیرون نرفته می پرسم

_حالت خوبه؟

+اره اره...فقط یه لحظه شک کردم که...

حرفش رو نیمه تموم گذاشته سر تکون می ده و تکیش رو از گرفته دست بین فرفریام برده بهمشون می ریزه

"I AM LIAM " [Z.M][L.S]Onde histórias criam vida. Descubra agora