پارت 6

13 5 0
                                    

مونده بودم چیکار کنم که گارسون با منوی غذا اومد . اخیش این گارسون هم عجب فرشته ای بودا دلم میخاست همون وسط بپرم و یه ماچ آبدار از لپش بگیرم . با این فکرم لبخندی اومد رو لبم که از نگاه تیز پارسا دور نموند .
اون روز حسابی تو کافی شاپ مسخره بازی در آوردیم و خندیدیم و حسابی کافی شاپ رو ترکوندیم . پارسا هم بعد از اینکه کارش با علیرضا تموم شد خواست بره که به اصرار بچه ها موند و قرار شد که با ما به شهر بازی بیاد. بعد از اون به سمت شهربازی راه افتادیم . بعد از گرفتن بلیط بحث سر اینکه کدوم بازی رو اول بریم شروع شد که آخرش هم نتیجه بر این شد که اول رنجر رو سوار شیم . یه نگاه به رنجر انداختم و یه نگاه هم به پچه ها دوباره همین کار رو تکرار کردم که صدای پارسا از پشت سرم اومد.
پارسا: میترسی؟
برگشتم به سمتش که دیدم با فاصله ی کمی از من ایستاده.
من: نه اصلا.
پارسا: ولی قیافت این رو نشون نمیده.
من: اگه ترسیده بودم که بلیط نمیگرفتم. اصلا ببینم شما چرا هی تو کار بقیه دخالت میکنی؟ مگه خودت کار و زندگی نداری برو بغل یکی دیگه وراجی کن.
اوه اوه مثل اینکه بازم جوش آورد . قبل از اینکه منفجر بشه سریع جیم شدم و به سمت بچه ها راه افتادم . سنگینی نگاهش رو حس میکردم اما اهمیت ندادم . بلاخره نوبتمون شد و وارد رنجر شدیم از اونجایی که من جزو آخرین نفرات بودم تقریبا همه صندلی ها پر شده بود . اینم از شانس گند من بود. با چشم دنبال یه جا برای نشستن میگشتم که دیدم تنها جای خالی مونده کنار پارساست . عمرا اگه پیشش بنشینم با اون دست گلی که به آب دادم قطعا الان دلش میخاد سر به تنم نباشه. با اخطار مسئول رنجر به خودم اومدم و از سر ناچاری کنار پارسا نشستم . اوف حالا باید حسابی حواسمو جمع کنم تا اتو دستش ندم وگرنه وقتی پیاده شدیم دوباره دستم میندازه. نباید زیاد جیغ و داد کنم . اما آخه مگه میشه رنجره و جیغ و دادش اون وقت من چطوری جیغ نزنم . زیر چشمی بهش نگا کردم که دیدم با بیتفاوتی داره به آدما نگاه میکنه. انگار اصلا براش مهم نیس  که من کنارش نشستم .
تو دلم سر خودم داد زدم : آخه واسه چی باید براش مهم باشه دلارام خیلی ازت خوشش میاد.
واقعا هم نباید خوشش بیاد کم زخم زبون بش نزدم .با صدای شیپور مانند دستگاه که نشون دهنده ی حرکتش بود به خودم اومدم . دستگاه شروع به حرکت کرد و جیغ بقیه در اومد اما من تمام تلاشمو میکردم که صدام در نیاد اما تلاشم بی نتیجه بود و یه جیغ بنفشششش کشیدم . و بعد از اون هم جیغ های فرا بنفش دیگه . گلوم داشت میگرفتم که احساس کردم دستم گرم شد.

Future Onde histórias criam vida. Descubra agora