1

5.8K 332 23
                                    

پاهامو به دیوار اتاقم تکیه دادم و نفسم رو فوت کردم .
- میشنوی ساشا؟ استفن جواب تکستمو نمیده ، آخرین بار اون دختره تو استوریش بود ... اسمش چیبود؟ سوفی؟ آااااه دارم دیوونه میشم .
زمزمه کردم :" دیوونه نشی منو اخرش دیوونه میکنی ."
لیندا :" نمیفهمم ما فقط یه بحث کوچیک کردیم اون ال-"
+ ببین ، اگه داره خیانت میکنه فقط ولش کن بره ... از اولشم نفهمیدم چرا باهاش دوست شدی ."
- معلومه که نمیفهمی هرچی نباشه ...
+ خب که چی؟
- هیچی ، موهاتو زدی پسرکوچولو ؟
+ صد دفعه گفتم اینطوری صدام نکن ! اره ... باید ببینی کلی عوض شده .
- کسی اونجاس ؟ مامانم خونه نیست شب میام اونجا .
+ فقط سم ، میبینمت .
- فعلا هانی .
لیندا دوست بچگیم بود ، اما با اینکه میدونه ازینجور مسائل خوشم نمیاد باز یک ساعت راجبش صحبت میکنه .
اخرین سیگار بسته رو بیرون کشیدم و بعد روشن کردنش گذاشتم گوشه لبم .
سم در اتاقم رو باز کرد :" اگه مامان خونه بود پدرتو در میورد ."
فاکمو بالا اوردم ، از اتاق رفت بیرون .

به بیرون پنجره خیره شدم ، از وقتی یادم میاد همین بودم‌ . دخترای دیگه تدی بر داشتن ، من ماشین شارژی ! اونا ... ولش کن .
متفاوت بودن بد نیست ، متفاوت بودن حسی مثله ... متفاوت بودن داره! انگار یه تیکه جدا از عالمی . میون خنده هاشون ، بین رقص و بوسه ، همیشه یه مانع وجود داره . یه چیزی اعماق قلبت ، اون درد لعنتی که نمیزاره از هیچی لذت ببری . اما کی گفته متفاوت بودن بد نیست؟
ته مونده سیگارو به گوشه پنجره فشار دادم و شوتش کردم توی سطل .
با صدای نوتیس گوشیم سراغش رفتم . چیز خاصی نبود ، از عکسای چندش همکلاسی هام بدون توجه رد شدم تا ... چشمم به پست اون خورد . رزی براون ، کسی که نمیتونستم تحلیلش کنم . روی صورتش زوم کردم ، اثری از لبخند دیده نمیشد . فقط ... درد بود ، از اینستاگرام بیرون رفتم و گوشیم رو پرت کردم گوشه دیگه تخت . رزی هم یکی بود مثل بقیه ، تکراری و خسته کننده .

My Mad Hatter[LGBT]Where stories live. Discover now