زندگی چیز عجیبیه ، کارما ... جوری میچرخه و آدمایی رو سر راهت میزاره که نباید بزاره ، یا در واقع بهتره بگم ... آدمایی رو سر راهت میزاره که نمیخای بزاره .
به رزی براون خیره شدم ، شخصیت آلیس داستانِ من ! طبق این داستان فاکی ، کلاه دوز عاشق آلیس میشه ... اما نقش آلیس تایین شده ، مهر شده با ترک کردن کلاه دوز . پس کلاه دوز دیوانه تر میشه ، دوری آلیس اونو تبدیل به یه آدم روان پریش میکنه .
نفسم رو بیرون دادم . طبق چیزی که اینجا نوشته من باید ... ببوسمش ! برام مهم بود؟ نه . اینکه اون یه دختره ... اذیتم میکرد؟ نه ...
رزی با بلا بحث میکرد .
- ولی من ... من فقط نمیتونم ببوسمش !
بلا دستشو گذاشت روی شونش :" این فقط یه بازیه رزی ! سخت نگیر ..."
سیگارم رو روشن کردم ، این دردسری بود که لیندا منو داخلش پرت کرده بود .
رزی عصبانی بود ، نزدیکم شد و گفت :" اینکارو فقط برای تاتر انجام میدم نه ... هیچ چیز دیگه ای !"
ابروم رو بالا دادم و نزدیکش شدم :" مگه من همچین فکری کردم ؟!"
عقب پرید ... درست شبیه یه موش کوچیک ترسو !
خندم گرفت ، از کنارش رد شدم .جانی :" همه سر جاشون وایسن ، میخوایم تمرین کنیم ."
توی این سکانس ، آلیس به کلاه دوز میگفت که ... باید ترکش کنه .
رزی :" کلاه دوز من فقط ... نمیتونم بمونم . اینجا سرزمین من نیست ، من به اینجا تعلق ندارم . فقط ... اگه یکم درکم میکردی ..."
- تو ... داری میری؟ اما چرا ؟ من اینجا ... من اینجا همه چیزو واست فراهم کردم ! عشقم ... من عشقم رو بهت دادم ! بخاطر تو ... عاقل شدم ! حالا میخای بزاری بری ؟ پس من چی؟ ...
رزی شروع به راه رفتن کرد :" فقط فراموشم کن ! انگار که از اول وجود نداشتم !"
دستشو کشیدم و به دیوار فشارش دادم :" اما تو آلیسی ... تو آلیسِ سرزمینِ منی !"
و بوسیدمش .
اما همه چیز اینجا تموم نمیشد ... اون چیز ، اون نفرتی که توی وجود این دختره ... به این سادگیا پاک نمیشه .
کنار گوشش زمزمه کردم :" ولی عزیزِ من ، اینجا سرزمین عجایب نیست ... و توهم آلیس نیستی !"و ازش فاصله گرفتم . زندگی چیز عجیبیه ، آدمایی رو سر راهت میزاره که نباید بزاره . اما چی میشه اگه تو به ساز کارما برقصی ؟ چی میشه اگه ... به آدمایِ اشتباه زندگیت عادت کنی ... علاقهمند بشی؟!
در حال خارج شدن از صحنه بودم که یه نفر لباسمو کشید :" ساشا ... میتونم شمارتو داشته باشم ؟"
YOU ARE READING
My Mad Hatter[LGBT]
Teen Fictionشاید همه چیز تغییر میکرد اگه نمیبوسیدمت ، اگه داخل چشمات غرق نمیشدم تو من رو دیوانه کردی ، دیوانه یِ کلاه دوزهِ تو!