Song: Boghz by Ehaamفلش بک، هشت سال پیش، سوم شخص
درد چی میتونست بجز دیدن برادر بیست و خُردی سالت روی تخت بیمارستان درحال پیچوتاب خوردن از درد به خودش باشه وقتی که داره بخاطر دردی که خارج از تحملشه با تمام وجود ناله و فریاد میکنه؟؟
درد چی میتونست بجز دیدن زجه ها و گریه های دردناک مادرت باشه وقتی جلوی در اتاق پسرش کف زمین بیمارستان افتاده و پشت سرهم اسم پسر جوونش و با ترس و عجز صدا میزنه؟؟
درد چی میتونست بجز شکسته شدن کمر پدرت زیر بار غمهای بیشمار زندگیتون باشه.
درد چی میتونست بجز دیدن یه دختر عاشق باشه که با صورتی که خیس از اشکه بی حواس موهاش رو با دستهاش محکم بکشه و صدای هق هقش و صدای نفس نفس زدنی که از زور گریه های شدیدش بود توی زجه های مادر پسر گم بشه و منتظر خوب شدن حال عزیزش باشه؟!
درد چی میتونست بجز دیدن زنده به گور شدن تمام امیدهای یه خانواده باشه؟؟!
--------------
تهیونگ حتی دیگه نای گریه کردن هم نداشت، میخواست گریه کنه، اما دیگه اشکی براش نمونده بود، قلبش درد میکرد، انگار ینفر داشت با تمام قوا قلبش رو توی مشتش فشار میداد، تهیونگ نفسش بالا نمیومد، هر چند لحظه یبار صدای هق هقش سکوت مرگ بار اتاق رو میشکوند و دل جونگ کوک رو مچاله تر از قبل میکرد.
جونگ کوک حلقهی دستاش رو دور تهیونگ محکم تر کرد وقتی که لرزش یدفعهای بدن اون رو حس کرد.
جونگ نمیدونست مراقب کدومشون باشه، خواهری که مثل مرده های متحرک با چشمای بی روحش به دیوار سفید رو به روش زل زده بود یا تهیونگی که به طرز بدی تو بغلش میلرزید!!
هردوشون سُرم به دست روی تخت بیمارستان افتاده بودن و جونگ کوک اونجا بود تا مراقب جفتشون باشه، مامان و باباش پیش پدر و مادر تهیونگ بودن تا اونارو اروم کنن.
اوضاع مادر تهیونگ واقعا بد بود، تموم مدت یا داشت گریه و جیغ و داد میکرد یا بیهوش روی تخت بیمارستان افتاده بود.
تهیونگ یکدفعه از جاش پرید و سرم رو محکم از دستش بیرون کشید، انقدر حرکتش ناگهانی و غیرمنتظره بود که جونگ کوک فقط تونست با عجله محکم دستش رو بکشه و نذاره اون از اتاق بیرون بره._بذار برم، ولم..کن، میگم ولم نکن، ولم کن میخوام برم پیش هی..هیونگ، اون...منتظرمه، تورو خدا جونگ کوک، میدونم که هیونگ منتظرمه، هیونگ اینجا بودن رو دوست نداره، نمیخوام هیونگ تو بیمارستان بمیره، نمیخوام اخرین تصویرش از این دنیا یه دیوار سفید و تخت بیمارستان و بوی گند الکل و ضدعفونی کنندهای مسخره باشه، هیونگ دوست نداره اینجوری بمیره، هی..هیو..هیونگ حقش نیست که اینج..وری...بم..ره!!
دستهای جونگ کوک از دور تهیونگ باز شدن وقتی که دید جی هیو تند تند بی حواس سرمش رو کند و کفشاش رو پاش کرد.
YOU ARE READING
Sunken (Him2)
Romanceفکر میکرد که با گرفتن اون قول میتونه من رو زنده نگهداره! پسرک ساده لوح من، خبر نداشت که همین قولی که قرار بود زنده نگهم داره، حالا داره باهام کاری میکنه که روزی صدبار آرزوی مرگ بکنم. عزیزم، قبول کن که زیادی بی رحم بودی! 💠 فصل دوم هیم 💠 ژانر...