six feet under

804 205 41
                                    

(Song: six feet under by Billie Eilish)

گوشی رو آروم روی میز گذاشت و از جاش بلند شد، با قدم های آرومی به سمت پنجره اتاقش رفت و پرده ی خاکستری رنگ رو کنار زد.
داشت بارون میبارید، با خودش فکر کرد، چقدر دلش میخواست که یه روزی بااون بدون چتر زیر بارون قدم بزنه، نشد!
حالا دیگه حتی خودشم از بارون بدش میومد، هرچقدرم سعی میکرد که جیمین رو فراموش کنه ولی، تأثیراتی که اون تو زندگیش گذاشته بود به این راحتی ها پاک نمیشد.
ردپای جیمین قرار نبود به این راحتی‌ها از زندگیش بیرون بره، ولی باید میرفت، مگه نه؟
اگه ازش می‌پرسیدن هنوز جیمین رو دوست داره یانه، با قاطعیت بدون مکث می‌گفت که حتی حاضره براش بمیره، دوست داشتن فقط قسمت کوچیکی از حسش به اون بود ولی...
قرار نبود که دیگه هیچوقت دوباره به اون معشوق بی حواسش برگرده..
دیگه اعتمادی بهش نداشت، آدمی که به اون راحتی رهاش کرده بود چه تضمینی بود که دوباره تنهاش نذاره؟!
حقیقتا واقعا دیگه خسته شده بود، ازینکه جیمین هیچوقت اونجوری که باید اونو میدید، نمیدید، خسته شده بود.
این جدایی به هیچ‌وجه براش راحت نبود، کشنده بود!
این جدایی داشت اون رو از بین میبرد، ولی اگه برمیگشت، قطعا اتفاق بهتری منتظرش نبود، مگه نه؟
جیمین همون روزی که بی خبر رهاش کرده بود اونو کشته بود، روحشو نابود کرده بود.
با خودش فکر کرد، یعنی انقدر براش ارزش نداشتم که قبل از رفتنش حداقل در موردش باهام حرف بزنه؟؟
حالا باید بااین آدمی که خودش نبود چیکار میکرد؟
آدمی که حتی کوچیک ترین چیزشم با ینفر دیگه تنظیم شده بود، حتی کوچیک ترین کاری که میکرد بخاطر ینفر دیگه بود...
الان باید بااین آدم غریبه چطوری سر میکرد؟؟
سوالی که داشت باقیمونده روحشم نابود میکرد، اصلا جیمین دوستش داشت؟؟
چشمهاش رو بست و پیشونیش رو به پنجره تکیه داد، زیرلب زمزمه کرد:

_من برات چی بودم جیمین؟؟؟
کدوم حرفت دروغ بود؟ کدومش واقعی بود؟؟ به کدومش باید اعتماد میکردم؟؟ اصلا دوستم داشتی؟؟ نکنه فقط دلت به حالم میسوخت؟؟
آدمی که حتی شغلشم به انتخاب تو بود...من از خودم چی برام مونده؟!

پوزخندی زد و تکیه‌اش رو از پنجره گرفت، به عکسهای پاره شده‌ای که کف زمین اتاقش همه جا پخش شده بودن نگاه کرد.
هرچقدرم که سعی میکرد نشونه های جیمین رو از زندگیش پاک کنه بازم شکست میخورد، درهر صورت همیشه بازم یچیزی بود که اونو بهش یادآوری کنه..
حتی اگه همه ی زندگیش رو هم از اول می‌ساخت بازم چیزی عوض نمیشد، چون حتی وجوده خودش کافی بود تا بازم به جیمین فکر کنه..
گوشیش روی میز پشت سرهم بخاطر پیامایی که مشخصاً از طرف جیمین بودن ویبره می‌رفت.
بدون توجه به گوشیش در تراس رو باز کرد و رفت بیرون، زیر بارون ایستاد و سرش رو به سمت آسمون گرفت، ای کاش بارون می‌تونست تمام خستگی‌ها و خاطراتش رو از بدنش بشوره و ببره...

_ دنبالم نگرد جیمین، دیگه هیچوقت دنبالم نگرد، حتی اگه از دلتنگی نتونستی نفس بکشی هم دنبالم نگرد، برای یبارم که شده خودخواه نباش، راحتم بذار جیمین، منو بااین آدمی که نمی‌شناسم تنها بذار..
چون حتی اگه قرار باشه از این درد بمیرم، دیگه قرار نیست که بذارم برگردی، این عشق دیگه خیلی وقته که دفن شده، این داستان خیلی وقته که به آخرش رسیده، چیزی برای ادامه دادن نیست، پس خواهش میکنم دیگه دنبالم نگرد...

Help, I lost myself again
But I remember you
Don't come back, it won't end well
But I wish you'd tell me too

Our love is six feet under
I can't help but wonder
If our grave was watered by the rain
Would roses bloom?
Could roses bloom
Again?

Retrace my lips
Erase your touch
It's all too much for me
Blow away
Like smoke in air
How can you die carelessly?

Our love is six feet under
I can't help but wonder
If our grave was watered by the rain
Would roses bloom?
Could roses bloom?

They're playing our sound
Laying us down tonight
And all of these clouds
Crying us back to life
But you're cold as a knife

Six feet under
I can't help but wonder
If our grave was watered by the rain
Bloom
Bloom
Again

Help, I lost myself again
But I remember you..

________________

حرفی؟سخنی؟نظری؟؟

Esam💜💙

Sunken  (Him2)Where stories live. Discover now