گذشت!

800 188 50
                                    

کاور قشنگه؟!((:
______________________

جلسه: دوم
اسم و فامیل: جونگ کوک جئون
دوجین با خط زیبایی توی دفتر مخصوصش نوشت و نیم نگاهی به ساعت مچیش انداخت.
پنج دقیقه وقت داشت تا خودشو برای جلسه امروزش با جونگ کوک اماده کنه.
روان نویس مشکی رنگش رو لای دفترش گذاشت و به پشتی صندلیش تکیه داد.
نفس عمیقی کشید و چشماش رو اروم بست‌.
برای لحظه ای، فقط برای چند لحظه ی کوچیک، خودشو جای جونگ کوک تصور کرد.
پوزخندی به خودش زد، وقتی که فهمید حتی نتونسته بیشتر از چند ثانیه ی کوتاه به این خیال ادامه بده!
میتونست جونگ کوک رو درمان کنه؟! حقیقتا جوابش رو نمیدونست!
برای درمان اون پسر، اول باید درکش میکرد، ولی ایا واقعا میتونست تمام و کمال اینکارو بکنه؟!
میدونست که نمیتونه، حتی تصور یه لحظه زنده نبودن جیمین اونو به مرز جنون میرسوند.
اما دوجین باید یه راهی برای بهتر شدن حال کوک پیدا میکرد.
باید تمام سعیش رو برای نجات زندگی اون پسر میکرد.
تقه ی کوچیکی به در خورد و در به ارومی توی لولاش چرخید و باز شد.
دوجین آه خفه ای کشید و چشماش رو باز کرد و صاف سرجاش نشست.
لبخند مهربونی به جونگ کوکی که مثل همیشه بی حوصله بود، زد و اونو برای نشستن به روی یکی از مبلای داخلِ اتاق راهنمایی کرد.
کشوی میزش رو باز کرد و از بین چندتا دفتر نقاشی ای که اون تو بود، اونی رو که کوک دفعه‌ی قبل توش نقاشی کشیده بود رو برداشت و بعد از گرفتن یه مداد مشکی از جاش بلند شد و رو به روی پسرِ دیگه روی مبل نشست.
دفتر و مداد رو به سمت کوک گرفت و اونم بدون هیچ حرفی اونارو قبول کرد.
دفتر رو ورق زد و به صفحه ای که دو روز پیش نقاشی کرده بود رسید، مکثی کرد و مردد تصویری که کشیده بود رو به دوجین نشون داد.

_ تهیونگ!

با صدای گرفته ای گفت و آهی کشید.
حتی خودشم نمیدونست که چراانقدر با دوجین احساس راحتی میکنه.
انگار از اینهمه مدت حرف نزدن خسته شده بود.
حس میکرد که شاید دکتری که باارامش مقابلش نشسته میتونه شنونده ی خوبی برای درداش باشه.

+ زیباست!

دوجین با لبخند گفت و به چشمهای کوک خیره شد.

+ دفعه‌ی بعد باید برات چندتا مداد رنگیم بیارم! دوست دارم صورتشو رنگی نقاشی کنی.
با مداد خالی خیلی دلگیر میشه.

جونگ کوک پوزخندی زد و به ارومی زمزمه کرد:

_ تمام زندگیِ من دلگیره!
اونو با چی میتونم رنگی کنم وقتی تنها مداد رنگی زندگیم خیلی وقته ترکم کرده.

+ اونی که میبینی، از نظرت تصورشه یا روحش؟!

_ اگه روحش بود، الان خیلی حالم بهتر بود ولی متاسفانه فقط یه تصوره، تصوری که واقعی نبودنش داره بدترین درد دنیارو بهم تحمیل میکنه.

+ چرا یه نقاشی دیگه ازش نمیکشی؟! اینجوری متوجه گذر زمان این جلسه زوری نمیشی.

دوجین با لبخند به شوخی گفت و باعث شد که کوک با یه سرتکون دادن کوتاه، مشغول طرح زدن روی یکی از ورقه های دفتر بشه.

Sunken  (Him2)Where stories live. Discover now