زنده موندن

496 74 21
                                    

JIMIN
جلوی چشمام فقط سیاهی بود
پلکامو نمیتونستم باز کنم خیلی سنگین شده بودن
حالا به هر زوری که بود پلکام رو باز کردم
وقتی چشمام باز شد همه جا تار بود چندبار پلک زدمو خودمو تکون دادم تا دیدم بهتر شدو دیدم یه نفر دوید اومد تو اتاق لباس سفید داشت یه دختر بود
خودمو دیدم روی تخت توی یه اتاق بودم که آبی و سفید بود بهم آرامش میداد وقتی شیشه کنار در اتاق رو دیدم تازه فهمیدم چه اتفاقی افتادو کجام و برای چی اینجام
نوشته این بود:
I.C.U
من با تیغ رگم رو بریده بودم و خودکشی کردم که بمیرم البته میخواستم بمیرم که اینا نزاشتن من توی بیمارستان بودم بعد از اون اتفاق
بعد از تمام اینا اخم خیلی شدیدو واضحی روی صورتم ایجاد شد
منتظر شدم دختر بعد از چک کردن وضعیتم بره بیرونو همینطورم شد
خیلی با عجله رقت حتما میخواست دکتر مکتری چیزی خبر کنه
پس سریع دست به کار شدم
"آخ"
زیر لب گفتم چون سِرُم رو به زور از دستم دراوردم
و بعد فوری به سمت در رفتمو بازش کردم از شانسم راهرو خالی بود
زیر لب گفتم
"عجیبه..."
چون هیچوقت شانس انقدر بهم خوب رو نمیکرد یا اگه میکرد بعدا با بدترین اتفاق بد جبرانشو میکرد و نابودم میکرد ولی باز به بیرون رفتم
با احتیاط داشتم میرفتم که دیدم دختره با پلیس و دکتر دارن به این سمت میان منم با عجله طوری که دیده نشم
وقتی که با لباسایی که پیدا کرده بودم میخواستم از بیمارستان خارج بشم که توی میکروفن گفتند:
"توجه توجه
یکی از بیماران سرخود از اتاقش خارج شده هرفرد مشکوکی رو که دیدی به پلیس دم در گزارش بدید"
و دیدم که همه روبه من کردنو پلیسم به سمتم اومد😐
یعنی بدشانسی از این بدتر که نیست هست؟
ای خدااااااا چرا نزاشتی بمیرم😣
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
توی اتاقای بخش ها بردنمو برام مامورم گزاشتن تا دوباره فرار نکنم فکر میکنن میخوام دوباره خودمو بکشم یه ذره بلند گفتم:
"چرا که نه"
"چرا که نه چی؟
دوباره چه نقشه ای داری آقای پارک جیمین"
صدای دورگه ای یهو گفت که باعث شد دومتر از جا بپرم
تو دلم گفتم میشناسمش اون
جانگ هوسوک ملقب به J_hope بود که به نوجوانان کمک میکردو خیلیم پلیس خوبی بودو معروف شده بود چون تاحالا زندگی هزاران کودک و نوجوان و بزرگسال رو از حادثه نجات داده منم خیلی دوسش داشتم به عبارتی فنش بودم اما بعید میدونم که بتونه بهم کمک کنه
بعد با حالت پوکرفیس نگاهش کردمو آروم اما جوری که بشنوه گفتم:
"هیچی"
خیلی خوب بعد از اون ماجرا الان بگین بنده کجام
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪~▪
خیلی خوب اینم یه پارت از داستان دوستان ببینید خوشتون آمد یا نه؟؟
ووت و کامنت نشه فراموش میخوام ببینم این پارت چند تا ووت و کامنت میره به همین دلیل شرط نمیزارم موفق باشید😉
خیلی خوب

💙Love killer🔫Where stories live. Discover now