پایان ماجرا(اون چیزی نبود که فکر میکردین نه؟)

242 20 4
                                    

قبل از اینکه بخونید ویدیو داخل کادر بالا که همراه عکسهای است رو ببینید ادیت خودمه و مخصوص همین فیک درستش کردم😊
لذت ببرید و امیدوارم قشنگ کریه کنید😘👌
•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•
"قربان اونا اینجان"
"راهنماییشون کن داخل خانم چنگ هه"
فلش فیوچر:
"نههههههه چ...چرا چرا اینکارو کردی؟"
"اونا نمیتونن منو در بزنن جیمین از قبل خبر داشتم تو که منو بهتر از هر کی میشناسی"
"میشناختم اما الان دیگه مطمئن نیستم"
•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•
چند دقیقه قبل در خارج از عمارت کیم:
"خیلی خوب ارومیه باش کاریا نداره جیمین اکه بهم کمک کنی متوقفش میکنیم هان؟!"
"ولی تو خودتم مثل اونی ولم کن"
"ببخشید جیمین اون موقع مجبور بودم اون کارو بکنم ولی تا وقتی تو نخوای کاری نمیکنم باشه؟"
یعنی پسری که تو چند ساعت و روز قبل فرق داشت الان تغییر کرده
نه.....نه نمیتونم بهش اعتماد کنم
"چ...چطوری بهت اعتماد کنم؟"
"بخاطر این"
نامه ای که درآوردو گرفتمو خوندم
نامه این بود:
سلام جیمین
الان که این نامه رو میخونی یعنی اینکه منو مبادرت مردیم و هوسوک کنارته
متاسفیم که تنهات میزاریم پسرم
اما مجبوریم
و متاسفیم که اصلا تو این کارا دخیل شدیم و باعث درگیر شدن تو هم شد پسرم
هر چقدر ازت عذر خواهی کنیم کمه متاسفم واقعا متاسفم
به هوسوک اعتماد کن اون همکار و دوست نزدیک ماعه بهت کمک میکنه و به حرفاش گوش کن چون اونجوری زنده میمونی
بازم منو مبادرت ازت عذرخواهی میکنیم ای کاش مازو ببخشی پسرم
ببخشید که ترکت کردیم
قطره اشکی از چشمم به روی نامه ریخت
اینا دیگه چی بود یعنی اونا میدونستن ممکنه این اتفاقا بیوفته ولی اینا بازم تقصیر اونا نیست چرا اونا عذرخواهی میکنن؟!
اشکامو پاک کردم الان وقتش نبود باید بریم
"باشه بریم باید چیکار کنم؟"
"خیلی خوب نقشه اینه......
فهمیدی؟"
"اره فهمیدم بریم"
"خانم چنگ به ارباب خبر بدید اونی که میخواستنو آوردم"
"ولم کن عوضی اه"
"بفرمایید ایشون منتظرتونن"
منتظر منظورش چی بود؟؟
یعنی جی هوپ بهش خبر داده بود؟!
"ای...اینا چ...چیه؟
تهیونگ تو چیکار کردیییییییی؟"
جی هوپم تعجب کرده بود دستامو ول کرد و منم زمین و زار زدم و به سمت اجساد دوستام و هیونگام رفتم باورم نمیشد
همشون......همشون سلاخی شده بودن اون تا چه حد بیرحم بود؟
ولی چرا نمیتونستم ازش متنفر بشمو مقصر بدونمش؟!
یعنی مقصر اصلی خودمم؟
حتما همینه
*شلیک گلوله
با شنیدن شلیک گلوله از جا پریدم و به وی نگاه کردم دستش اسلحه بود برگشتم سمت جی هوپ:
"جی هو......."
خشکم زد اون گلوله به مغزش خورد
اون کشتش
اما چراااااااااا؟
همه اینا تقصیر منه نههههه؟!
"نههههههه چ...چرا چرا اینکارو کردی؟"
"اونا نمیتونن منو در بزنن جیمین از قبل خبر داشتم تو که منو بهتر از هر کی میشناسی"
"میشناختم اما الان دیگه مطمئن نیستم"
فلش فیوچر رو به چند دقیقه بعد تر:
"ن...نه من چیکار کردم؟
ویییییییییی"
گریه می کردمو همزمان می رفتم سمت بدن خونیش
"نه توروخدا تو دیکه تنهام نزار چراااااااااا؟ همچین چیزیو بهم گفتی چرا مجبورم کردیییی؟!"
"خیلی دوستت دارم جیمینا بابت همه چیز متاسفم"
دستشو روی گونم کشیدو بعد تموم شد
دیگه تموم شده بود همه رفته بودن اونم باهاشون رفت
فلش به زمان قبل ترش:
"میشناختم اما الان دیگه مطمئن نیستم"
اومد سمتم تو دستم تفنگ گرفتو دم گوشم چیزی رو زمزمه کرد:
"جیمینا دیگه اخرشه داره تموم میشه این پایانو با دستهای کوچیک خودت رقم بزن بهم شلیک کن"
تا بتونم واکنشی نشون بدم ازم دور شد
نه من اینکارو نمیکنم نمیتونم
"شلیک کن وگرنه من میکنم"
"شلیک کن من نه تو رو میکشم و نه میتونم اصلا کسی رو بکشم پس منو بکش"
"به تو نه به خانم چنگ شلیک میکنم"
زن وسایل از دستش افتاد و خورد زمینو با شوک به وی که اسلحه رو به سمت گرفته بود خیره شد
"نه ارباب لطفاااااا"
زن داشت سکته گلوله
"نه وی توروخدا اون زن گناه داره نکن"
"اگه میخواید متوقفم کنی شلیک کن زود باش"
"ن....نمیتونم توروخدا یس کنننننن"
"بدو سه شماره وقت داری ۳
۲
و ۱......."
*شلیک گلوله

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 30, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

💙Love killer🔫Where stories live. Discover now