شروع فلش بک پارت یک

385 57 20
                                    

JIMIN
بدبختی دوباره اومد سراغم
حدس بزنید الان کجام......
شت شت شت شت
الان تو اداره پلیسیه کوفتیم چون گفتن میتونن ببرنم ولی یه دکتر دم به دیقه پیشمه با یه مامور تا کار احمقانی ای نکنم🔫🤐
چرا دروغ بگم از فرار کردن منصرف شدم
توی ذهنم گفتم:
(لعنت بهت جیمین چرا گیر افتادی تو
بعضی وقتا فکر میکنم
خیلی
احمق شدمممم فاک
پلیسه اومد تو دیگه واویلا😑)
هوسوک:خوب خوب بگو ببینم آقای پاک جیمین چرا اینکارو با مچ دستت کردی ؟
همه چیز رو برام مو به مو تعریف میکنی چه احساس بود و چه تو ذهنت و یا چه تو دلت اتفاق اقتاده مو به مو چون ما کلی اینجا وقت داریم😊
"میشه نگم..."
خیلی آروم زمزمه کردم ولی خیلی خوب صدامو شنید
"میخوا کمت کنم جیمین لطفا خودتم راه بیا"
"نمیتونم"
یجورایی داد زدم
اونم همواره داد زد:
"لعنتی اگه نگی چی شده نه میتونم کمکت کنم نه میتونم به دادت برسم وقتی که اون مقامای بالای لعنتی بیان سراغت"
"شرم دارم
خجالت میکشم و
یادآوریشون دردناکه"
هر کلمه که میگفتم صدام پایین تر میومد
اومد بغلمو منو به آغوش کشید و گفت:
"نمیخواد خجالت بکشی و اگه خیلی دردناکه باید به یکی بگی و حتی اگه خواستی گریه کن خودتو خالی کن غرور اینجا اهمیت نداره اگه اون احساسات لعنتی رو نگه داری از همینی که هستی داغون ترت میکنه جیمین"
"باشه مامور هوسوک"
" میتونی هیونگ صدام کنی با من راحت باش منم یکی از شماها بودم و برای کمک به شما باید با۶ام راحت باشین"
دوباره لبخند هاش روی لباش اومد
منم ناخوآگاه لبخند زدم
اون به این معروف بود که همیشه لبخند رو لباشه و نماد امید نوجوانان و بقیه است به همین دلیل اسم مستعار J_hope  رو بهش دادن
"باشه....
شروع میکنم"
فلش بک
یه ماه قبل از روزی که همه چیز خراب بشه:
چهارشنبه مرداد ۹۸
صدای ذهنم:
(سلام من پارک جیمین هستم والان سال دومه دبیرستانم و یه ماه دیگه قراره تعطیلان تابوستونه و ورورای معلما درمورد مشق ها شروع شه
البتهههههههه
خودم به شخصه از کلاس رقص و هنر خیلی خوشم میاد ولی از ادبیات و تاریخ(مخصوصا اگه معاصر باشه) و ریاضی بدم میاد و اکثر مواقع یا چیزی نمیفهمم یا سرشون میخوابم که بخاطر همین خوابیدنام معلم ریاضیم چند بار شوتم کرده دفتر مدیر😅
دوباره روز نو روز از نو میرم مدرسه و قراره با ریاضی ، تاریخ(اونم معاصر) ، ادبیات روبه رو شم ولی بعدش چون کلاس تمرینیه رقصه خوشحالم و مجبورم سه زنگ اولو تحمل کنم😵
البته اگه زنده بمونم چون هر سه رم امتحان دارم🤕)
با زور مامانم بیدار شدم و بعد از صیحونه خداحافظی از مامان و بابام خودمو یه مدرسه رسونم همون اول سر کای هیونگ(سال سومی دوست من و خیلی مردونه و جذابه😍)جین هیونگ(سال سوم دبیرستان و دوست من و ما یهش میگسم مامان مدرسه چون واقعا تو آشپزی از این قبیلا خیلی خوبه😂) به همراه یونگی(همکلاسی غر غرو خودم)و جونگ کوک(سال دومیو بچه پرو و دوست ماها از بیرون مدرسه که به مدرسه ما منتقل شد)شیومین و بکهیون(که اوناهم مثل خودمونن سال دومی فقط جالبیش اینجاست که بکهویون حتی یه ذره هم خجالت نمیکشه حتی از چیطی که تو فکر شماست دوست عزیز😅) دیدم😁یخورده برو پایین تا قیافه واقعیمو ببینی












😐😐😑😑
کل اون سه زنگ با غر غر های من و یونگی و جونگ کوک و ریدمانمان گذشت (شیومین که درس خونمونه لامصی و بک۶ون آشغالم امتحانارو دور زد😡)و جین سعی میکرد خودشو تو خنده به ما کنترل کنه که ما هرسه مون سر زنگ نهار تو کافه تریا ریختیم سرش و اون با یه چک روی لپای هممون سر جامون نشوند😑و بعدش شیومینو و بکهون به ما خندیدن که با چشم غره ی ماها ساکت شدن😋
اما منو جونگ کوک و یونگی و بکهون و شیومین هر پنجتامون عاشق کلاس رقص بودیم جایی که آرامش داشتیمو بهمون خوش میگذشت
کای هیونگو جین هیونگ هم مارو حمایت میکنن بعلاوه کل مدرسه چون از نظر جین هیونگ ما موقع رقص خیلی سکسیو جذاب و خوشگلتر میشیم و میگه خیلی قشنگ میرقسیم که طوری بود که تو مسابقه ی رقص اول سال همه مات و مبهوت مونده بودن و بعد بلند شدن تشویقمون کردن😂
از نظر کای کارمون عالیه🙂
(خیلی ساده و مردونه):ذهن خودم و جونگ کوک و بکهیون😎
●~●~●~●~●~●~●~●~●~●~●~●~●~●~●~●
نظر؟
چطور بود؟؟

💙Love killer🔫Where stories live. Discover now