part6

64 9 3
                                    

سلام سلاااااام همون جوری که قولشو داده بودیم ما برگشتیم با یه پارت جدید لطفا حمایتمون کنید😍🌻
ووت بدید نظراتتونو بگید😍💜

                          🌻🌻🌻🌻

دیلن: باید بخوریش لو..
لویی: نمیخوامم.. خودت بخورش!
دیلن:بیبی خواهش میکنم. فقط همین یه بار..
لویی: گفتم نمیخورمش
دیلن: میگم‌بخورش ،همین الااااان!
لویی: گفتم‌نمیخورممم.
دیلن:چرا لج میکنی؟؟؟
دیلن قاشق شربتو گرفت جلو لویی و‌‌ دهنشو به زور باز کرد و کل محتویاتشو ریخت توی حلقش.
لویی صورتشو جمع کردو‌ زیر لب به دیلن فحش داد
لویی: فاک یوو دیلن.
دیلن: تقصیر خودته. مرتیکه گنده بک‌ ،خجالت خوب چیزیه با این سن پیر خرت!!!
لویی: خوشم نمیاد خب..من نمیدونم چرا کیلید کردی تو من امروز؟
دیلن: احمق واسه خودت میگم. باشه اصن تو مریضیت بمون..منم اصلا برام مهم نیس دیگه.
لویی: من خوبم دیلن.
همون لحظه عطسه ی بلندی زد جوری که از درد به خودش پیچید .
دیلن: اوه کاملا مشهوده!لجباززز
لویی: میگم‌چیزیم‌نیست . فقط..فقط یکم‌استراحت کنم‌ خوب میشم.
دیلن صورتشو قاب گرفت و پیشونیشو اروم بوسید.
پس سریع خوب شو‌ تاملینسون..چون دلم برای تو خیلی تنگ شده.
لویی لبخندی زد و دیلن اونو به آغوشش کشید.
لویی: دیلن سرما میخـ..
دیلن:هیششش. اروم....بیا اینجا و اروم بخواب. دیشب اصلا خوب نخوابیدی.
لویی مخالفتی نکردو خودشو توی بغل دیلن مخی‌کرد
لویی: یه چیزی برام بخون..
دیلن:چی‌بخونم؟
لویی: یه چیزی که باعث‌شه اروم بگیرمو بخوابم!
دیلن: خبب.. من صدام اصلا خوب نیس
لویی: خفه شو و بخون
دیلن لحظه ای به عصبانیت گربه ی مریض پاچه گیرش خندیدو توی دلش قربون‌صدقش رفت..قطعا فقط لویی میتونست با بد اخلاقیاش و عصبانی بودناش و بی تفاوتیاش انقدر جذاب  و هات و از همه مهم تر کیتن و تاپ باشه... نه هیچ کس دیگه ای جز لویی نمیتونس!!!!
دیلن سرفه ای زد و با تردید شروع کرد..:
Nobody teaches you how to win big
Nobody said there's no reverse on this
Then we slide into the arms of someone else
Yeah, we slide into the arms of someone else
لویی کم‌کم‌چشماشو بست .. دیلن موهاشو نوازش کردو با یه لبخند ادامه داد:
In disguise, we get a little better at controlling ourselves around midnight
Then we slide into the arms of someone else
دیلن: دوست دارم لویی..

                                    •••
نایل: بچه ها زود باشین ساعت داره ۹ میشه!
لیام: نایل اون میکروفون رو بده به من.
نایل:کدوم؟کجاس؟
لیام:همونی که واسه فیلمبرداری اوردم دیگه.رو میز گذاشتم.
نایل: اونی که دست زین عه و الان داره باهاش کصکلک بازی در میاره؟
لیام‌ وحشت زده به سمت زین برگشت و چشماش گردشد..
لیام: دیووووونه دارع چیکار میکنه؟؟؟
زین که کاملا کل شرکتو بهم ریخته بود ، روی میز‌ لویی وایساده بود و با میکروفون توی دستش بلند بلند اهنگ‌میخوند  و بیست نفر و هم وادار کرده بود که بیان و همراهیش کنن..
نایل: لیام.. اروم باش.
لیام: چطوری اروم باشم؟؟ میدونی اگه لویی بیاد و این صحنه رو‌ببینه پارمون میکنه؟ وای نه امروز نه!!!!
نایل: لویی خیلی مریضه لی. دیلن گفت شاید نتونه برای مصاحبه های امروز برسه حتی.
لیام: امیدوارم نایل امیدوارم...
جیمز: گایز؟؟؟ چه خبره اینجا؟؟؟
جیمز به زین اشاره کرد و گنگ نگاشون کرد
نایل: هیچی فقط زین یکم رد داده.
لیام:فقط یکم.
جیمز: اگه لویی.. چیز. یعنی اقای تاملینسون بفهمن خیلی بد میشه.
به ساعتش نگاه کرد و نفسشو بیرون داد.
جیمز: تقریبا بیست دقیقه دیگه در ها باز میشن و شرکت کننده ها میان تو. حواستون جمع باشه . کم و کسری بود حتما اطلاع بدین.
لویی: میتونی بری جیمز.
هر سه نفر هراسان برگشتن . با دیدن لویی تقریبا شوکه شدن. قرار نبود امروز بیاد شرکت. از اونجایی که دو ساعت پیش دیلن زنگ زده بود و گفته بود که لویی حالش خوب نیست و نمیتونه امروزو بیاد..
لیام: لو..لویی؟ اینجایی تو پسر؟چقد خوب که میبینمت
اما در حقیقت توی دلش صدبار بهش لعنت فرستاد.
لویی: اره اینجام.
به زین اشاره کرد و سری از رو تاسف تکون داد
لویی: چون مطمن بودم اگه نیام امروزو ،گند میزنین به شرکت. وخودمو اماده کرده بودم که با این صحنه ها مواجه شم.
زین که تازه متوجه حضور لویی شده بود مضطرب از رو میز‌ اومد پایین و گوشه لبشو گاز گرفت. شرمنده نگاش کرد و نزدیک تر شد.
زین: لویی من متاسفم واقعا بابت..
لویی: نباش زین. عادت کردم.
لویی بی حوصله رفت و پشت میز کارش نشست
لویی: همه بیرون....حالا..
تقریبا داد زد’
بقیه ی کارمندا به جز پسرا سریع رفتن بیرونو در و بستن.
نایل: ببین لویی‌ما همه کارارو‌کردیم اصلا نگران نباش خوب؟. ده مین دیگه هم، میان همه ی شرکت کننده ها.
لویی اروم‌سرشو تکون داد و با صندلیش چرخید
لویی: اوکی.
لیام: آها راستی، اتاق کناری رو برای مصاحبه انتخاب کردیم.گفتم شاید چون اتاقش بزرگ تره بهتر باشه.
لویی: باشه.
زین یه ورقی رو گذاشت رو میز لویی و اروم‌ادامه داد..
زین: راستی اینک باید امضا کنی
لویی بدون هیچ‌حرفی سریع امضا کرد.
هر سه مشکوکانه به هم نگاه کردن.. دلیل حاله بد  لویی

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 08, 2019 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

[Break the silence 🔇]Where stories live. Discover now