Part 4

75 19 12
                                    

به ناموووووص زهرا من با چه امیدی فف رو اپ میکنم اینجا؟😐😂🔪
واقعا تحسین برانگیزه.خب اگه قراره همینجور پیش بره من نذارم دیگه کلا..شاید اینجوری بهتر باشهه!!!

دیگه ببینیم چیکار میکنید این سری:) زیاد شدیم ک شدیم نشدیمم به کیرم:)🌵

.

                                     •••••••••••••
حقیقتا زبونم از فرط خوشحالی بند اومده بود جوری که بدنم آشکارا میلرزید..

با ذوق سمت بچه ها رفتم و تک تکشونو توی بغلم محکم فشردم ..
هنوزم باورم نمیشد که همه ی این کارارو به خاطر من کردن..

لویی:کی اومدین بچه ها؟واقعا ..واقعا بهترین سورپرایزه عمرم بود.هنوزم باورم نمیشه الان اینجاییین!!!شت.
لیام:تازه از سفر برگشتیم .لباس عوض نکرده مستقیم اومدیم اینجا.راستش تمام اینا نقشه ی دیلن بود .از اون ممنون باش..
دیلن  به ستون تکیه داده بود و با لبخند بزرگی به نتیجه ی کارش نگاه میکرد .چشمکی تحویلم داد و خندید..
به سمتش رفتم و محکم‌توی بغلم کشیدمشو کنار گوشش آروم زمزمه کردم..

لویی: خیلی خوشبختم ...دیلن ،خیلی خوشبختم که تورو توی زندگیم دارم .چون تو همیشه میدونی که چجوری خوشحالم کنی .همیشه منبع آرامش منی..دوست دارم بیبی..دوست دارم.
صورتشو با دستام قاب گرفتم و آروم لب هامو روی لب های خوش فرم صورتیش گذاشتم ..
دستمو فرو بردم توی موهای بلند و مشکی ‌رنگش
اروم و نوازشگرانه روش کشیدم و بوسه های ریزی روی پوست گردنش میذاشتم..

با صدای تقریبا بلند نایل از هم جدا شدیم..

نایل:بسه دیگه  اه اهههه .بقیشو بزارین واسه آخر شب که ما گورمونو گم کردیم.این همه راه و از اسپانیا نزدیم بیایم گی پورن ببینیم که!

دیلن خجالت زده خندید و دست توی موهای بلندش کردو خودشو بیشتر توی بغلم جا داد..
پشت چشمی‌نازک کردمو انگشت فاکمو‌ گرفتم سمت نایل

لویی:فاک یو جوجه ماشینی غرغرو راحتمون بذاررررر.مثلا تولدمه هاا..
نایل شکلکی در اورد و متقابلا انگشت فاکشو گرفت بالا
نایل:والا شما که انگار هر شب تو خونتون تولد دارین!
انگار ما بیخبریم.

جیمز:ببینم کیک آب‌شد.کسی خیال نداره که بخورتش؟؟؟؟
صدای بلند جیمز باعث شد که برگردیم سمتش.

لویی: خب کی رقص چاقو میکنه؟؟؟؟؟

                                       •••

مهمونی کسل کننده تر از اونی بود که تصورشو میکردم.مخصوصا اینکه تولدم بود...واقعا هیچ وقت علاقه به تولد گرفتن نداشتمو ندارم..و‌این دیلن بود که تو این دو سال برام‌ به هر بهانه ای تولد گرفته بود و خب انگار هیچ جوره نمیتونستم اونو از این کارش منصرف  کنم...

[Break the silence 🔇]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon