-53-

8.7K 1.4K 11
                                    

شب بعدی ، رفتیم فستیوال کریسمس که توی شهر بود.
بچه های کوچیک همین طور سریع حرکت میکردن و به همه لایت استیک میدادن. من ماله خودمو دوره گردنم مثله یه گردنبند پیچیدم و تو ماله خودتو گذاشته بودی تو موهات.
جیمین و یونگی درباره نمایش کوچیکی که قرار بود اجرا بشه گفتن و گفتن چطور‌ با همه لایت استیکا همه جا نورانی‌ میشه.
کلی غذا از دست فروش هایی که بغل پیاده رو بودن خریدیم و خیلی ناگهانی یکی داد زد که نمایش داره شروع میشه.
همه کسایی که تو خیابون بودن سریع حرکت کردن که راهو برای بچه هایی که داشتن رژه میرفتن باز کنن ، داشتن لایت استیکاشونو تکون میدادن و مثله سربازا راه میرفتن.
بعد اونا یه بند کوچیک اهنگای‌ کریسمسی اجرا کردن و یه بابانوئل با چهره اسیایی پشتشون راه میرفت. ادمای بیشتری با لایت استیک های بیشتری اضافه شدن ، و شکلات های‌ کوچیک و ابنبات به پیاده رو ها پرت میکردن.
وقتی رسیدیم خونه، منو تو روی تخت دراز کشیده بودیم و همین طور داشتیم بیفکرانه حرف میزدیم . مطمینم که اصلا نخوابیدم.

𝘍𝘳𝘪𝘦𝘯𝘥𝘴 /𝘛𝘢𝘦𝘬𝘰𝘰𝘬 ( 𝘊𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥 )Where stories live. Discover now