هلو ۱

6.6K 823 87
                                    


نگاه سرد و خسته نامجون به عکس های مقابلش بود. میدونست که باید شروع به حرف زدن کنه و دیگران رو به ذهنش راه بده اما نمیتونست. درحال حاضر عکس ها باید درکنار دیگر شواهد و مدارک به تخته اداره متصل می بودن، اما تنها کاری که میتونست انجام بده بی حرکت نشستن و زل زدن به میز هوسوک در سکوت بود. نمیتونست چشمانش رو از عکس وو بگیره. این مرد تا همین اواخر برای پسر کار میکرد، درست تا قبل از اینکه تهیونگ شغلش رو ازش بگیره. حالا این اتفاق برای تهیونگ چه معنایی داشت؟ اشتباهی رخ داده بود؟ آیا جونگکوک قرار بود در محل معامله حضور داشته باشه و وو به اشتباه گیر افتاده و به قتل رسیده بود؟ آیا اقدامی ناموفق در به قتل رساندن جونگکوک بود؟ بهرحال مدرکی دال بر رد کردن این ماجرا وجود نداشت. نامجون حس میکرد که این تنها توضیح ممکن برای این قتل عام هست. ممکن بود تهیونگ الان یکی از جسدهای تکه پاره شده باشه، قرار بود یکی از اونها باشه.

شاید الان نامجون باید به عکس تهیونگ نگاه میکرد، با سوراخ هایی بیشتر از سیبل میدان تیر. احتمالا بخاطر شلیک شات گان بدنش پر از جای ترکش میشد و قسمت هایی از سرش رو از دست داده میداد. تصور این خطر اون رو به شدت میترسوند و حالش رو بد میکرد. نامجون احمق نبود. میدونست تهیونگ در خطره. فقط تا این لحظه به شدت خطر فکرنکرده بود. تا الان بیشتری خطری که تهیونگ رو تهدید میکرد عصبانی کردن یک عضو دیگه هدوگجه پا یا لو رفتن هویتش بود. اما تهیونگ باهوش بود و آدم های اطرافش رو میشناخت، به احتمال زیاد چنین اشتباهات ساده ای نمیکرد. اما این دیگه یک اشتباه ساده نبود.

این یک تله بود. یک تله بزرگ وامونده.

سونگ آه بالاخره سکوت رو شکست و پرسید:«منظورت چیه؟» صدایش نامجون رو از افکارش بیرون کشید و بالاخره نگاهش رو از عکس وو گرفت. «کی وارد صفحه شطرنج شده؟»

نامجون درحالیکه با انگشت روی میز ضرب میزد گفت:«شک ندارم کار کیم هست. کیم جین وو، نه پدرش. اسمش همه جا دیده میشه.»

تمام اتاق با شنیدن این حرف در سکوت فرو رفت، سنگینیش مانند پتویی از مه فضا رو در بر گرفته بود. به وضوح از پاسخش متعجب شده بودند، انتظار چنین جوابی نداشتند. نامجون میدونست که هرکدوم از اعضا در حیطه مخصوص به خودشون کار میکنن و اطلاعات جامعی ندارن. همشون مثل تیکه های پازل تصویر بزرگتری رو در کنار هم ایجاد میکردن. تهیونگ تنها کسی بود که بیشترین اطلاعات رو داشت و حالا اینجا نبود، پس مسئولیت حل معما بر عهده خودش بود. به این فکرکرد که آیا تهیونگ چیزی دراینباره میدونه و به نظرش جواب منفی بود، هنوز نه.

هوسوک سکوت رو شکست و پرسید:«چرا فکرمیکنی کار کیمه؟ این یک اتهام خیلی بزرگه، میدونی که؟ میتونه کار هرکسی باشه. چرا کیم؟»

House Of Cards Where stories live. Discover now