[🌊Song: Fix you by Coldplay]
در دنیا دو نابینا هست
یکی من که جز تو کسی را نمیبینم
یکی تو که عاشق شدنم را نمیبینی-جوزف لنون
وقتی در با شدت زیادی باز شد از جا پرید و قلموشو سریع کنار پالت گذاشت تا برگرده.
"چه خبـ.."
با دیدن چهره ی درهم نامجون ساکت شد. باز چه اتفاقی افتاده بود که ازش عصبانی بود؟
"حالت خوبه نامجون؟"
به طرفش رفت و دستشو روی شونه های مردی که تقریبا از عصبانیت میلرزید گذاشت.
"چرا به من نگفتی؟"
با صدایی که به خاطر ارتعاش شدید تارهای صوتیش ناواضح بود گفت و جین ابروهاشو بالا داد.
"بیا بشین و بهم بگو درباره ی چی حرف میزنی"
به مبل راحتی دو نفره ی گوشه ی اتاق اشاره کرد و خودش چهارپایه نقاشیش رو کشید و رو به روی نامجون نشست.
"حالا میشه بگی دیگه چه خطایی کردم؟"
"چرا نگفتی پدرت کیمه؟"
نامجون که انگار از عصبانیت خسته شده بود با درموندگی پرسید و جین لپشو از داخل گاز گرفت.
"از کجا فهمیدی؟ با خودش حرف زدی؟"
"برای چی دوباره قبول کردی بری پیش کانگ؟"
بدون جواب به سوال جین پرسید.
"اوه خب پس باهاش حرف زدی"
جین سرشو پایین انداخت و به انگشت های پاش خیره شد.
"نمیخوام بهتون آسیبی بزنم اگه اینجا میموندم ازم میخواست جاسوسیتونو بکنم"
با صدای ضعیفی گفت و نامجون انگشت اشاره و شصتش رو روی چشم هاش گذاشت.
"چرا به حرف هاش گوش میکنی جین؟"
"چون خب.."
جین سکوت کرد. خودش هم نمیدونست چرا! شاید فقط دنبال یه تایید بود. فقط یه آفرین از پدرش میخواست.
"چون اون پدرمه.."
بهونه ای اصلا منطقی به نظر نمیومد رو به آرومی گفت و نامجون با کلافگی پلک هاشو روی هم فشار داد.
"نمیری پیش کانگ"
"چی؟"
جین سرشو با شوک بالا گرفت و به نامجون که عصبی به نظر میومد نگاه کرد.
"اگه زودتر اینو بهم میگفتی اینجوری نمیشد"
"چجوری؟ با خودش قراری گذاشتی؟ در ازاش چی ازت گرفت؟"
جین با استرس پرسید و امیدوار بود چیز بزرگی نباشه اما میدونست پدرش به کم قانع نمیشد و حال بد نامجون هم اینو اثبات میکرد.
YOU ARE READING
Black sea [Vkook,Yoonmin,Namjin Au]~Completed~
Fanfiction🌊دریای سیاه🌊 [کامل شده] دست هایش به رنگ خون آغشته شده...گونه هایش به رنگ اشک... چشم هایش فریاد میکشند و لب هایش بر هم دوخته شده اند.. این دریای سیاه دریا نبود، مرداب بود، باتلاقی بود برای فرو بردن احساساتش.. او مانده بود بی عشق، بی روح، بی جسم، ا...