- آوردیش؟ کجاست؟
- آره...ولی حالش سرجا نیست انگار.
- یکی طلبت.- بهتر نیست بذاری برای یه وقت دیگه؟
بکهیون با اخم لبهاشو زبون زد و گفت :
- عمرا، دیگه گول این اداهاشو نمیخورم. همین امشب تمومش میکنم.چانیول سعی کرد با لحنش توجیهش کنه :
- گناه داره، از وقتی فهمیده حرف نزده.- نترس بابا تا یکی دو هفته حرف نزدنم جزو آپشناشه.
- خود دانی.
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چرا الان اینجا بود؟ چون میخواست با چشمای خودش ببینه. خبرا به گوشش رسیده بودن ولی هنوز نمیتونست باور کنه. آخه هنوز دو هفته هم از جداییشون نگذشته بود.
معمولا از خونه بیرون میرفت؟ جدیدا نه. و وقتی اخیرا یکبار کاملا *اتفاقی* خونه ارو به آتش بکشی تا رو دوست پسرت پرنک اجرا کنی، معلومه هرچی تو خونه هست میسوزه که شامل لباسای تو کمد میشه. پس الان منطقیه که تهیون جای یه لباس شب خوشگل مناسب مهمونی، یه هودی خاکستری رنگ تنش باشه، خوب چون خیلی ناگهانی تصمیم گرفته بود بیاد.چرخی به چشماش داد که نگاهش روی دختری قفل شد که میگفتن جی اف جدید بکهیونه. لعنت چقدر خوشگل بود. چقدر الان نیاز داشت الکل بخوره هرچند دکتر براش ممنوع کرده بود و هیچ ایده ای هم نداشت صاحب پارتی به سفارش بکهیون قفسه ی الکل نذاشته و اینکه هیچ سینی الکلی از نزدیکیش رد نمیشه، کاملا عمدیه.
احساس کرد چشماش دارن پر میشن، تند تند پلک زد و نفس عمیقی کشید. به خوبی یادشه اونزمانی رو که بکهیون کل دانشکده ارو بسیج کرده بود واسطه شن تا قبولش کنه.
دفعه اولی که ردش کرده بود رو به خاطر آورد، گفته بود چقدر میترسه وارد رابطه ای شه و همه چی جدی شه و طرف بهش صدمه بزنه. دفعه دوم رو هم خوب یادش میومد، به بکهیون گفته بود :(( ببین من دیوونه ام. نمیدونم چمه. فقط میدونم دیوونه ام!)). بکهیون در جواب بهش گفته بود که بهش اعتماد کنه، دنیا به اون تاریکی که فکر میکنه نیست. بهش گفته بود که کافیه بذاره یکنفر دستشو بگیره و کمکش کنه و واقعا دوست داره اون یه نفر خودش باشه. و حالا بعد یکسال و نیم تهیون تکیه به دیوار مهمونی شلوغی ایستاده بود و منتظر بود بکهیون به وسیله ی شریک جدیدش، این واقعیت که از تلاش برای فهمیدن تهیون خسته شده رو بکوبه تو سرش.
ریتم موزیک یکم تندتر شد و یه جمعیت بیست نفره ریختن وسط سالن رقصیدن. تهیون اونقدری بکهیونو میشناخت که بدونه وسط رقص جوگیر میشه و چیزایی رو نشونش میده که نمیخواد ببینه پس فقط خدا خدا میکرد بکهیون و اون دختر نیان وسط ولی انگار خداهه هم اونسمت سرش با تکیلاها گرم بود چون به دقیقه نکشیده بکهیونو در حال رقصیدن دید.
VOCÊ ESTÁ LENDO
بر اساس حقیقت
Fanficسلام بازم بکیان😁 بیون بکهیون یه مرفه بی درده تا روزی که عاشق کیم تهیون میشه. دختر خل و چلی که قبلا آنورکسیای خیلی وخیمی داشته و از نظر روحیم حال تنظیمی نداره. مدام با کارایی میکنه که خودشو تو خطر میندازه و دکتر هم نمیره. چی میشه اگه بکهیون از دستش...