[Second]

2K 297 57
                                    

ن: هرررررریییییییییییییی !!!!         




هری با صدای بلند نایل به خودش اومد ...
پاشو روی پدال گاز بیشتر  فشار داد

ن: وات د فاککک لوییی داره چه غلطی میکنههههه؟!!

دستشو برای یه لحظه از فرمون جدا کرد و اینه رو تنظیم کرد...
لویی داشت حالا دقیقا خلاف جهت اونا رانندگی میکرد ...
چشم هاشو بست ...
اما با شنیدن صدای وحشتناک پشت سرش نفسش توی سینه حبس شد...
چشم هاشو وحشتزده باز کرد....
ن: هولی فاااااااک....

ه: لویی...

با چرخیدن فرمون زیر دستش
وارد دوراهی شدن...

ه: نایل داری چه فاکی-

ن: داشتی به کشتنمون میدادی... بیا بریم...هری خواهش میکنم...قانون اولو که یادته؟! هرکی عقب بمونه ، به همونجا تعلق داره ! ...
عرق سرد روی پیشونی هری رو پوشوند...
ضربان قلبش به شدت بالا بود...
اروم فشار پاشو روی پدال کم کرد...

هری بغضش رو شکوند ...

ه: نایل اونا هرکی بودن؟؟ اونا خانوادمونن ...
من...لوییه من توی اون ماشینه...فاک...
ن: فکر میکنی خودم نمیدونم؟؟ فکر میکنی برای من اسونه؟!
من فقط میگم ماشینو سالم برسون دست اون سایمون عوضی تا زنده بمونیم !!!
لویی از پسش برمیاد!

اشک هاش دیدش رو تار کرده بودن و نمیتونست درست رانندگی کنه...
ن: هری میخوای من پشت رول-

هری سریع صداشو بالا برد..

ه:نه نایل...خودم میتونمممم.!!

دست چپشو از فرمون جدا کرد و با استین لباسش صورت خیسش رو پاک کرد...
چند بار نفس عمیق کشید ..
لویی میدونست داره چیکار میکنه.
اون همیشه بهترین تصمیم هارو میگیره!

نفسشو با حرص بیرون داد و پاشو محکم روی گاز فشار داد...
صدای اگزوز ماشین توی اون جاده ی خلوت و کوهستانی و پر از پیچ پیچید و توی چند ثانیه ماشین مثل یه نقطه ی سیاه
در نظر میرسید...
لی: هوولی شت لویی داری چیکار میکنییییی؟!

لویی بعد از اینکه ترمز دستی رو کشید ، به سرعت هدست ش رو پرت کرد ... اون نباید سست میشد..

ل: داریم...میریم...بازی!
ز: یا مسیح...

لیام به سرعت  روی صندلی شاگرد نشست...

لی: فاک فاک فاک لویی داریم میریممممم تو شیکمشون ...
ز:  اینااااا حتماااا مسلحننننن!!...

زین با کنجکاوی داشت از بین دوتا پسر ماشین هارو رصد میکرد

با فریاد لویی جفتشون ساکت شدن: خفه شید ..لیام کمر بند... زین گفتم بخواب کف ماشین ..
ماشین سرعت گرفت ...
۱۴۰-۱۶۰-۱۸۰-

لی: لوییی داری به کشت-

قبل از تموم شدن حرفش صدای وحشتناکی از ماشین کنار دستش شنید...
شاسی که با دیدن پیچیدن ماشین پسرا به سمتش و ضربه ی نه چندان ارومش، سریع فرمونش رو کج کرده بود و به شاسی بغلیش زده بود و جفتشون بخاطر باریکی جاده  توی دره پرت شدن...

⚜️ SKELETONES ⚜️[L.S|Z.M]Where stories live. Discover now