مرور داستانزین به ثانیه ای چرخید و
هدست نایل رو چنگ زد و سریع تر از اون با اسلحه ای که از شدت فشار دستش فاصله ای تا له شدن نداشت قدم هاشو سمت ماشین روبروش برداشت...لویی به سرعت پیاده شد و دوید...
[اون نقطه ضعفه منه لو...! پاشو هیچوقت وسط نکش داداش..!حتی توی شوخی... من سر اون دیگه هیچی حالیم نمیشه...! هیچی برام اهمیت نداره...نه خودم نه بقیه..]
ذره به ذره حقیقت بیشتر توی صورتش کوبیده میشد...
انگشتای بی حسش محکم به کاپشن زین چنگ زدن و به شکم روی زمین افتادن...: زین قَسمت میدم...زین التماست میکنم..-
:فقط کمکم کن به موقع بهش برسم...
دیگه هیچی نمیدونست...
به عقب برگشت...لحظه ای که هزار بار ارزو میکرد که بجای هری اون بین دست و پای اون حرومزاده ها میشکست و له میشد اما ثانیه ای هریِ شکنندش
جلوی چشم هاشون هم قرار نمیگرفت...پلک هاشو فشار داد...
و انگشت هاش ازاد شد...زین دوید...بی هیچ ترسی دوید...
انگار که در بهشت به روش باز شده...!و دقایقی بعد
صدای کشیده شدن لاستیک های ماشینی که با فاصله از اون جمعیت قرار گرفته بود ، توجه افراد حلقه شده دور فرشته ی بی بال لویی
رو به خودش جلب کرد ...——
-فلش بک-
۱۱ دقیقه قبل...:فقط کمکم کن به موقع بهش برسم...
زین نفسشو سنگین بیرون فرستاد...انگشت های لویی یقه ی کاپشنش رو ول کرد...
به سرعت از لویی فاصله گرفت
میدونست اگر یک لحظه بیشتر بمونه ممکنه سست بشه ...
قدمهای تندش پشت سر هم فرود میومدن و نزدیک معرکه ای که اون عوضی ، دور خودش و هری راه انداخته بود
روی زمین خوابید...با حرص ارنج و زانوهاش رو روی زمین خاکی فرود میاورد
و اهمیتی به زخمی شدن بدنش نمیداد...
قلبش با تمام قدرت میزد و
هیچ چیزی به جز خش خش خاک زیر بدنش و ضربان تند شدش نمیشنید...ثانیه ای پلکهاشو روی هم فشار داد تا
افکار آشفتشو جمع و جور کنه ، که چجوری باید خودشو به لیام برسونه...ماشینی که با فاصله از بقیه و تقریبا نزدیک ماشین جیمز (ماشین فعلی پسرا) پارک شده بود تنها گزینش بود...
بی توجه به نور اطراف که حالا شدت گرفته بود سریع خودش رو به زیر ماشین رسوند...
و اسلحشو چک کرد...
ESTÁS LEYENDO
⚜️ SKELETONES ⚜️[L.S|Z.M]
Fanfic- ما باید هرجور شده پیداش کنیم...به هر قیمتی که شده! من هرگز خانوادمو دست اون حرومزاده ها نمیسپارم... • دارای محتوای خشن، اکشن و هیجانی • • Completed • Written by : Cnstylinson