⚜️ SKELETONES ⚜️[L.S|Z.M]

[ Sixth ]

زین لویی و لیام با تعجب به سمت پسر موبلوندی که روبروشون
پای لپ تاپ نشسته بود چرخیدن..

ن: من خراب کردم...گند زدم...
لویی.. داداش فقط بزار خودم درستش کنم...

زین و لیام با ناراحتی به نایل زل زده بودن

لی : نایل لاز-

ن: چراااا لازمههههههه !!!! تقصیرههههه منههههه !!!
شما هیچ کوفتی راجع بهش نمیدونین!!!!

صدای فریاد نایل توی خونه پیچید...
لویی با تعجب بهش خیره شده بود
و زین و لیام سعی میکردن نایل رو اروم کنن
زین کنار نایل نشست

ز: هعی هعی هعی... داداش اروم باش...

لی: ما یه خانواده ایم !!! من خودم میخوام این ک-

ن: نه لیام! فکر کردی من احمقم؟! نمیدونم اگه اون چیزی که تو مخته عملی بشه فقط ۲ درصد احتمال داره زندتون بزارن !
نشنیدیییی؟؟؟؟
میخوای بگی اون فیلم فاکی رو-

ل: میخوام ببینمش!

لیام و زین با جمله ای که از بین لب های لو خارج شد تقریبا از جا پریدن...

ن: لویی لطفا داداش . ما نمیدونیم وق-

ل: گفتمممم میخوام ببینمش!!

ز: لویی داداش لطف-

ل: نه زین! نه! دیگه خستم. دلم داره پر میزنه...پرمیزنه یبار دیگه ببینمش که فقط بدونم سالمه...
به مسیح قسم اگر یه تار مو از سرش کم شده باشه... همه ی دنیارو به خاک و خون میکشم! میدونین که انجامش میدمممم!!!!

لیام لویی رو سمت خودش کشید و‌روی کاناپه نشوند...

لی: باشه... نشونت میدیم!
فقط قول بده هیچ کار احمقانه ای نکنی لو!

لویی بی حواس سرش رو تند تند تکون داد و نایل لپ تاپ رو روی پای زین گذاشت و فیلم رو پلی کرد ....

تصویر هنوز واضح نشده بود که صدای لویی توجهشون رو جلب کرد

ل: این فاکی رو کی فرستاده؟؟

لی: از کسی به اسم جرارد فل...

ن: زین میگه اونو دید-

با صدای وحشتناک التماس و ناله و فریاد های بلند یه مرد با اور مشکی بلند و ماسک مشکی رنگ
زین حرفش رو قطع کرد
و لویی انجماد خون رو توی نقطه نقطه ی تنش حس کرد

زین چشم هاشو محکم روی هم فشار میداد و کمرلویی رو توی بغل گرفته بود...
لیام با حرص و فحش زیرلب سرش رو پایین انداخته بود

و نایل از کنارشون بلند شد...دیگه طاقت دیدن دوبارش نبود...

لویی بی صدا لب هاشو باز و بسته میکرد
و به اسکرین لپ تاپ زل زده بود...

با دیدن تصویر داغون فرشته ی بی بالی که توی اون فیلم توی خون میغلتید،و حالا شلاق میخورد ، تحقیر میشد
توی صورتش تف میشد
و لقب هرزه رو به دلیل نفسهاش داده بودن،