[ Fifth ]

1.2K 196 51
                                    



: جرارد فِل

:جرارد فِل

:جرارد فِل

ضربه ها و خنکی زیادی روی پوستش حس میشد...
با زمزمه هایی که جایی نزدیک به گوشش شنید ،
چشم هاشو باز کرد ...

: اون حرومزادرو میشناسم لیام...فاک...

ن: گاااااادددد دم ... گایززززز لوییی!!!

زین و لیام کنار کاناپه ای که لویی روش افتاده بود

توی لپتاپ نایل و گوشی مخفی کارشون، دنیال سرنخ بودن...

نایل با اب پاشیدن توی صورت لویی سعی میکرد به هوشش بیاره

ن: هی هی هی ... تو‌ حالت خوبه ؟! لو؟؟

لویی با چشم هایی خالی از حس به چهره ی نایل زل زد

ن: داداش ؟! تورو خ-

با ضربه ی مشت محکم لویی توی فکش ، حرفش نصفه موند...

ل: توی فاکر عوضی لاشیییییی اسهول حرو-

لویی توی یه حرکت روی نایل خیمه زده بود و دوتا مشت توی صورت نایل زد..

زین پرید و دست های لویی رو از پشت گرفت و لیام یقشو توی مشتش گرفت

لی: داری چه گوهی میخوری لوییی معلومه؟؟؟؟

لویی خنده ی عصبی ای کرد

لو: چه گهی میخورم؟؟؟ تموم زندگی منو به فاک دادید . من هریو از دست دادم منههههه فاکی بی خاصیت بخاطر حماقت شما ها اونو -

حرفش با هق هق و گریه ای که حالا شدت گرفته بود باقی موند...
صورتشو بین دستاش گرفت....

ل: شما عوضیا حتی ناراحتم نیستید ...شما سه تا کثا-

ز: خفهههه شو لویی! قسم میخورم اگر میدونستم قراره به هوشت بیاریم و بخوای این کارارو کنی خودم یه کاری میکردم تا چند ماه پا نشی!

زین دستای لو رو توی یه حرکت محکم پرت کرد و روی زمین کنار نایل نشست...
لبش خونی شده بود ...
زین اروم با نوک انگشت کنار لبشو لمس کرد

ن: آخ نکن...

زین با دلسوزی دستی توی موهای نایل کشید

ز: نایل ... مراقب باش ! لویی هنوز-

لویی وسط اشک هاش تلخند زد...

ل: براوو... لویی هنوز ناراحته؟ اره زین؟؟؟؟ میخواستی همینو بگید چون ناراحتی ای از مرگ هری توی شما فاکیا نمیبینم...

زین سرش رو پایین انداخت ...
و زیر چشمی به نایل نگاه کرد...

لیام به حرف اومد

لی: لویی باید یه چ-

ل: نمیخوام بشنوم! اصلا نمیخوام صداتونو بشنوم! اصلا نمیخوام حتی ریختتونو ببینم....
شما ها فقط یه مشت نامردید...

⚜️ SKELETONES ⚜️[L.S|Z.M]Where stories live. Discover now