: جرارد فِل:جرارد فِل
:جرارد فِل
ضربه ها و خنکی زیادی روی پوستش حس میشد...
با زمزمه هایی که جایی نزدیک به گوشش شنید ،
چشم هاشو باز کرد ...: اون حرومزادرو میشناسم لیام...فاک...
ن: گاااااادددد دم ... گایززززز لوییی!!!
زین و لیام کنار کاناپه ای که لویی روش افتاده بود
توی لپتاپ نایل و گوشی مخفی کارشون، دنیال سرنخ بودن...
نایل با اب پاشیدن توی صورت لویی سعی میکرد به هوشش بیاره
ن: هی هی هی ... تو حالت خوبه ؟! لو؟؟
لویی با چشم هایی خالی از حس به چهره ی نایل زل زد
ن: داداش ؟! تورو خ-
با ضربه ی مشت محکم لویی توی فکش ، حرفش نصفه موند...
ل: توی فاکر عوضی لاشیییییی اسهول حرو-
لویی توی یه حرکت روی نایل خیمه زده بود و دوتا مشت توی صورت نایل زد..
زین پرید و دست های لویی رو از پشت گرفت و لیام یقشو توی مشتش گرفت
لی: داری چه گوهی میخوری لوییی معلومه؟؟؟؟
لویی خنده ی عصبی ای کرد
لو: چه گهی میخورم؟؟؟ تموم زندگی منو به فاک دادید . من هریو از دست دادم منههههه فاکی بی خاصیت بخاطر حماقت شما ها اونو -
حرفش با هق هق و گریه ای که حالا شدت گرفته بود باقی موند...
صورتشو بین دستاش گرفت....ل: شما عوضیا حتی ناراحتم نیستید ...شما سه تا کثا-
ز: خفهههه شو لویی! قسم میخورم اگر میدونستم قراره به هوشت بیاریم و بخوای این کارارو کنی خودم یه کاری میکردم تا چند ماه پا نشی!
زین دستای لو رو توی یه حرکت محکم پرت کرد و روی زمین کنار نایل نشست...
لبش خونی شده بود ...
زین اروم با نوک انگشت کنار لبشو لمس کردن: آخ نکن...
زین با دلسوزی دستی توی موهای نایل کشید
ز: نایل ... مراقب باش ! لویی هنوز-
لویی وسط اشک هاش تلخند زد...
ل: براوو... لویی هنوز ناراحته؟ اره زین؟؟؟؟ میخواستی همینو بگید چون ناراحتی ای از مرگ هری توی شما فاکیا نمیبینم...
زین سرش رو پایین انداخت ...
و زیر چشمی به نایل نگاه کرد...لیام به حرف اومد
لی: لویی باید یه چ-
ل: نمیخوام بشنوم! اصلا نمیخوام صداتونو بشنوم! اصلا نمیخوام حتی ریختتونو ببینم....
شما ها فقط یه مشت نامردید...
YOU ARE READING
⚜️ SKELETONES ⚜️[L.S|Z.M]
Fanfiction- ما باید هرجور شده پیداش کنیم...به هر قیمتی که شده! من هرگز خانوادمو دست اون حرومزاده ها نمیسپارم... • دارای محتوای خشن، اکشن و هیجانی • • Completed • Written by : Cnstylinson