[ Eleventh ]

1K 167 68
                                    








با دقت به پشت سرش نگاه میکرد...
ماشین شاسی که دنبالش افتاده بود ،
درست سپر به سپر ماشینش حرکت میکرد
و این تقریبا نفس هاشو از شدت اضطراب به شماره انداخته بود

.با تماس دوباره ی فل سعی کرده بود بیشتر از دو کلمه حرف نزنه و با دستورش سرعتش رو کم کرده بود تا اسکورت بشه و برای یک ثانیه فکر فرار یا هر چیز دیگه ای به ذهنش خطور نکنه...

بعد از نیم ساعت رانندگی ، دوتا ماشین های شاسی بلند مشکی که
بالای تپه ی خاکی سوت و کوری قرار گرفته بودن،
به وضوح رنگ رو از روی صورت لیام پروندن...

: فاک من چجوری...

با اخرین انرژی ای ک براش باقی مونده بود سعی کرد تلفن نایل رو بگیره اما
نایل همچنان در دسترس نبود

....پلک هاشو محکم فشار داد و با علامت ماشین پشت سرش سریعا ماشین رو بسمت عقب گرد جاده منحرف کرد و نزدیک بقیه ماشین ها ایستاد...

ماشینی که لیام رو تعقیب کرده بود
با فاصله از بقیه قرار گرفت ...
چندتا مرد هیکلی از ماشین ها پیاده شدن
و به سمت لیام حرکت کردن...

:خب به فاک رفتی پینو...

زیرلب زمزمه کرد...اما لحظه ای از کاری که کرده بود پشیمون نشده بود!نفسهای بریده بریدش رو کنترل کرد به سختی بزاقشو قورت داد و از ماشین پیاده شد...
کف دستاش عرق کرده بود...

با چنگ و دندون سعی میکرد صورتش رو عادی و بدون ذره ای ترس نشون بده..!با کشیده شدن یقه ی هودیش بین دست های یکی از نوچه های فل، تقریبا تعادلش رو از دست داد و اخم هاش رو توی هم کشید

: هوی چه مرگته عوضی...؟!

پوزخند کثیفی روی صورت اون مرد قرار گرفت
با دست اشاره کرد تا ماشینش رو زیر رو رو کنن و هر اسلحه یا ردیابی رو پیدا کنن...!

م: میدونی چقد منتظر اون لحظم که رییس اجازه بده هرکاری که میخوایم باهات بکنیم؟
اونوقت انتقام همه ی افرادمو با تک تک دندونام از گوشت تنت میگیرم حرومزاده...!

فک لیام منقبض شد...
کاملا میدونست راجع به چی حرف میزنه...

م: خوبه...! همینطوری لال بمون جیکت در نیاد..!

کتفش رو با یه دست گرفت و با ضربه ی شدیدی لیام رو روی زمین انداخت
لیام طعم و مزه ی گس خون رو توی دهنش حس کرد ...

با ضربه ی بعدی که توی پهلوش زده شد
از درد ناله کرد
و به ثانیه ای موهاش توی چنگ مرد روبروش بود

م: مگه نگفتم خفه شی موش کثیف...؟! دهنتو ببند صداتو-

: جرارد ولش کن...!!!

با صدای بلند مرد پشت سرش موهای لیام رو رها کرد و باعث شد صورت لیام محکم روی زمین خاکی بخوره...
پلک هاش رو روی هم فشار میداد و جملاتش رو زمزمه میکرد

⚜️ SKELETONES ⚜️[L.S|Z.M]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora