Part 10

3.6K 496 217
                                    

ساعت 10:30شب بود که زنگ در به صدا در اومد و تهیونگ با عجله سمت جونهو که تاتی تاتی کنان سمت در رفته بود دویید و قبل از اینکه بیوفته بغلش کرد و قربون صدقه اش رفت و لپای پرش رو کشید و درو باز کرد.

-مهمون ناخونده نمیخواین ؟

نگاه پرتعجبش روبه جونگکوک داد،که تو چارچوب درایستاده بود و جوری نگاش میکرد که انگار میخواست قورتش بده.

-جونگکوک ..تو اینجا چیکار میکنی ؟

جونگکوک بیخیال اخمی به صورت کیوت جونهو کرد و چونش رو تو دستش گرفت ولب زد.

-گفتم که به زودی میام مادربزرگ رو ببینم...البته اگه تا صبح منو جلوی در نگه نداری

-تهیونگااا کیه؟؟... بیا فیلمه شروع شد

تهیونگ با صدای چامین به خودش اومد و معذب سرش رو پائین انداخت و کمی عقب تر رفت و جونگکوک روبه داخل دعوت کرد.

جونگکوک بی توجه به تهیونگ که به در تکیه زده بود، جونهو رو ازش گرفت و جلوتر رفت و دل تهیونگ از دیدن این صحنه ضعف رفت که چقدر اخمش به یه بچه جذابه.

سرش رو از فکرایی که در حال شکل گرفتن بود تکون داد و پشت سر جونگکوک سمت پذیرایی که بقیه نشسته بودن رفت.

-خیلی معذرت میخوام که سر زده اومدم

چولهی با شنیدن صدای جونگکوک سرچرخوند سمتش و به سختی از جاش بلند شد. باورش براش سخت بود که بخواد دوباره ببینتش.

لبخندی رو بهش زد و دستش رو برای بغل گرفتنش باز کرد و جونگکوکی که منتظر بود که اون زن رو که بوی تهیونگ رو میداد بغل بگیره ، سمتش رفت و سرش رو تو گودی گردنش فرو برد طبق عادتش محکم فشارش داد.

تهیونگ دلش از دیدن این صحنه  احساساتی شد و لبخند تلخی زد و بدون اینکه توجه کسی رو جلب کنه سمت آشپزخونه رفت.

-پسرم..خوشحالم که میتونم دوباره ببینمت.

غمی که تو صدای چولهی نهفته بود برای لحظه ای دل جونگکوک رو لرزوند و بوسه کوتاهی روی دستش زد و بیشتر از این خسته اش نکرد و کمکش کرد تا دوباره سرجاش بشینه.

جونگکوک خیلی مودبانه از چامین و یئونوو عذرخواهی کرد برای اینکه بدون دعوت خونشون اومده و گفت که قبلا به تهیونگ گفته که میاد به مادربزرگ سر بزنه و ظاهرا تهیونگ یادش رفته بود که اطلاع بده.

- این چه حرفیه، خیلی خوش اومدی جونگکوک

چامین گفت و با چشم دنبال تهیونگ گشت و قبل اینکه از جاش بلند شه به یئونوو اشاره زد که جونهو رو بگیره از ساعت خوابش گذشته بود و بچه گیج میزد.

-تهیونگ اینکارت زشته که بیرون نمیای

تهیونگ قهوه و برش های کیکی که به تعداد توی سینی گذاشته بود رو سمت چامین گرفت .

I'łł fıgħт føя чøυ_S1Where stories live. Discover now