نگاهم رو از بیرون گرفتم به نیمرخ عصبیش دوختم ،فرمون رو توی دستاش فشار میداد ، اخم کرده بود ،قیافه ی جدیش قشنگ بود ، رگای گردنش از شدت عصبانیت به وضوح قابل دیدن بود.
دوست داشتم لبام رو بزارم روی نبض گردنش و ببوسمش ؛در نهایت اون نقطه رو عمیق میک بزنم تا اخماش باز بشن و برام ناله کنه ولی نمیشد ،نمیخواستم تصادف کنیم ، خودشم به دلیل احمقانه مثل بسته بودن چشم های راننده !
-زین .
همون طور که ماشین سعی می کرد از بین دوتا ماشین راهی برای سبقت گرفتن پیدا کنه سرد هممم کوتاهی گفت ، نمیخواست بامن همکلام شه ، کاش میتونست صدای ترک های کوچیک قلبم رو بشنوه ، مطمعنم اون وقت لحظه ای برای جواب دادن مکث نمی کرد .
-میدونی دوست دارم ؟
آروم پرسیدم جوابم رو نداد، زمزمه وار ادامه دادم
-فقط چند روزه دارلینگ !
دستش روی بوق گذاشت ، صدای ناهنجارش بوق ماشین گوش هام رو پر کرد ، اخم کردم ،اما چیزی نگفتم تا حرفش رو بزنه .
-نمیخوام بری ، اون هرزه اونجاست !
تشر زدم
-زین !!
لبش رو گاز گرفت ، می تونستم پر شدن چشم هاش رو حس کنم .
-خیلی خیلی متاسفم لی ولی هرزه بودن فحش نیست یه شغل شریفه !که اون زن زبون نفهمم بهش مشغوله!
خوشحال بودم سکوت چند روزش رو بالاخره شکسته لبخندی به خاطر عصبانیتش زدم .
-زبون نفهم چی اون فحش نیست ؟
-البته که نه ، به کسی که نمیتونه یه سری فرایندهای واضح رو درک کنه میگن زبون نفهم !
-فرایند واضح ؟
گیج پرسیدم .نگاهش رو از جلو گرفت و بهم زل زد
-اینکه تو مال منی !
چند ثانیه به هم خیره شدیم ،جدیت و عشق توی چشای عسلیش تنها چیزهایی بود که به وضوح میشد خوند. صدای بوق وحشتناک ماشین باعث شد نگاهش رو ازم بگیره و به جاده بدوزه !
-نزدیک بود بکشیمون !!!
اعتراض کردم، بی اهمیت به من سرعت ماشین رو دوباره بالا برد
-بدم نمیشد اونوقت با یه بلیط اختصاصی میرفتم جهنم !
-میخوای بری جهنم ؟
-اره میخوام برم اونجا ، منتظر اون هرزه شم تا تیکه تیکش کنم !
خندیدم
-شاید اون نیومد جهنم بیبی !
-اگر عدالتی وجود داشته باشه میاد .
-متاسفم باشه ؟
تقریبا التماس کردم ،دستم روی دست تتو شدش که به دندنه چنگ زده بود گذاشتم . اما برای پس زدنم دنده رو عوض کرد به این لمس ها نیاز داشتم پس مقاومت کردم اما نمیخواستش ، لج کرد و به طرز وحشتناکی توی جاده ی فرعی پیچید باعث شد به شدت به طرف دیگه ای پرت شم .دیگه بهش دست نزدم ، من رو نمیخواست .
میدونست از سرعت بالا میترسم ولی اهمیت نمیداد ،این یه تلافی بود ، منم ترجیح میدادم خالی شه ! صدای گرفتش توی ماشین پیچید
-متاسفی ولی بازم میری تولد اون زنیکه نه ؟
-اره ،ولی به خاطر خودش نیست ،تو دلیلم رو میدونی .
بی توجه به حرفام جدی گفت
-منم متاسفم که به ازای هر شبی که با اونی با یکی میخوابم.
عصبانی اسمش رو فریاد زدم
-زین !!!!!!!!
روی ترمز کوبید و داد زد
-که چی زین زین زین ؟؟؟تو که هرزه ها رو دوس داری ،میخوام منم دوست داشته باشی !
چند ثانیه به چشمای خیس و قرمزش نگاه کردم .
تکرار کردم
به عادت هر روز و هر شبم ....- من دوستت دارم .
لبخند تلخی زد و به وضوح قورت دادن بغضش رو دیدم
-متاسفم مستر... وقتی برگشتی به خاطر حرفام تنبیه میشم اما الان نمیکشم !
YOU ARE READING
accident [completed_ziam]
Short Story-دوستت دارم . +نه به اندازی من ... -حقیقت داره ، من بیشتر دوستت دارم . این بوک روایت گر بخش کوتاهی از زندگی یک زوج آشنا به اسم زیام مین هست و تمام داستانک کامل آپ میشه . امیدوارم خوشتون بیاد ، دوستش داشته باشین . یادتون نره نظراتتون رو بهم بگید . ...