توی پیراهن من بیشتر شبیه یه گربه ی گمشده ای بود که توی گونی انداختنش ! شاید تعبیر شاعرانه نباشه ولی عاشقانس ! حداقل از دید خودم .
-مستر !
دستم رو چنگ انداخت ،گفتم یه بچه گربس !
انگشتام رو داخلش حرکت دادم .به بدن بی قرارش نگاه کردم که چطور هم میخواد هم نمیخواد .
ده دقیقه پیش بود ،گفت بغلم کن از تاریکی میترسم نکردم . سریع گفت سردمه... .
همیشه راهی برای قانع کردنم پیدا می کرد شاید چون احمقانه ترین دلیل ها رو هم می پذیرفتم .خندیدم بهش گفته بودم ایده ی چادر زدن کنار دریا احمقانس ،بغلش کردم ، البته که اون نگفت باهام عشق بازی کن. شایدم گفت ، در هر حال نباید وسط بوسه ناله میکرد !
با برخورد انگشتام با پروستاتش ناله ی کوتاهی از بین لبای کبود شدش بیرون اومدو بدنش رو قوس داد !
بی نقص بی نقص بی نقص تنها لغتی که توی ذهنم بارها مرور میشد ، آماده بود ، خودم رو بدون واسطه داخلش فرستادم .ناله کرد و پشتم رو چنگ انداخت !مثل بچه گربه ای که برای خودش مرز میکشه ، قلمروش رو تعیین کرد .
صورتم رو به صورتش نزدیک کردم .لباش رو بوسیدم ،گردنش رو بوسیدم ،پایین رفتم بوسیدم و بوسیدم .فاصله پاهاش رو بیشتر کرد ،عمیق تر داخلش فرو کردم
-میتونم بیام؟
-قبل از من ؟
-لطفااااا
-سی ضربه !
گفته بودم سادیسم دارم ،الان سر کلش پیدا شده بود بدجور داشت خود نمایی میکرد ،اینکه داره هق هق میکنه و بدنش میلرزه ولی به حرفم گوش میده .این لذت بخشه !
وقتی به اوج رسید چشماش رو بست ،بسته بودن چشماش رو دوست نداشتم ،میترسوندم . البته این یه راز بود ، هیچ وقت قرار نبود بهش بگم !
با صدای آرومی برای من نجوا کرد
-دوستت دارم .
+نه به اندازی من ... .
-حقیقت داره ، من بیشتر دوستت دارم ......................
با ناله ی کوتاهی سعی کرد بیشتر توی بغلم جا بگیره .
دستم رو پایین بردم پوست قرمز حاصل از اسپنک رو نوازش کردم .سرش رو با اخم کمرنگی به سینم فشار داد و لبخند کوچیکی زدم و محو صورتش شدم ،فکر کنم داشت رویا میدید ، چون لبخند کمرنگی گوشه ی لباش خودنمایی میکرد شاید یه مسابقه ی رالی !شایدم من رو می دید ،احتمالا من بودم ،چون مطمعنا چند دقیقه پیش اسم منو فریاد میزد ،نه انواع ماشین ... .
گونه ی آسیب دیدش رو نوازش کردم و لباش رو عمیق بوسیدم .
راستی بهتون گفتم اون زیباست ؟
حتی با وجود سوختگی هایی بعد از اون تصادف برای همیشه روی صورتش موندگار شدن ؟●○●○●○●○●○●
The end
سلام
دیشب دندون درد امونم رو بریده بود .
داشتم بین خاطرات قدیمی
دنبال حواس پرتی می گشتم که این نوشته رو پیدا کردم . دو سال پیش برای کسی ایمیلش کرده بودم .گشتم و گشتم دنبال نسخه ی اصلیش ....
و پیداش کردم .اون موقع نوت گوشیم محدودیت کلمات داشت ، پس تو پنج پارت نوشته بودمش ، دلم نیومد تقسیم بندی رو عوض کنم .
دلم نیومد ادیتش کنم .
دلم نیومد هیچ کاریش کنم .
انگار یه عتیقه از زمان قدیم پیدا کردم که با دست زدن میشکنه .
احساس کردم حقش جایی بیشتر از نوت های فراموش شده ی گوشیم هست ، حداقل برای چند روز یا چند هفته ... .
احتمالا دوباره برمیگرده پیش بقیه ی نوشته های خصوصیم ، جایی که فقط به خودم تعلق داره .
نمیدونم این سبک رو دوس داشتین یا نه... .
فقط امیدوارم کسی رو پیدا کنید که واقعا دوستتون داشته باشه .
تا اون موقع خودتون این وظیفه و انجام بدید .
حرفی ،سخنی ؟
دوستتون دارم :)
#Zizi
#fake_writer
YOU ARE READING
accident [completed_ziam]
Short Story-دوستت دارم . +نه به اندازی من ... -حقیقت داره ، من بیشتر دوستت دارم . این بوک روایت گر بخش کوتاهی از زندگی یک زوج آشنا به اسم زیام مین هست و تمام داستانک کامل آپ میشه . امیدوارم خوشتون بیاد ، دوستش داشته باشین . یادتون نره نظراتتون رو بهم بگید . ...