[ده سال بعد، سالِ 2022]
-«میبینم که روز به روز سرحال تر میشید خانم کیم.»
خانم کیم دستهای لرزون و چروکیدش رو روی دستهام گذاشت و گفت:«همش به لطف توئه پسرم. ممنون که ازم مراقبت میکنی.»
لبخند زدم و گفتم:«من فقط وظیفهام رو انجام میدم.»
و کنار تختش روی صندلی نشستم.پرستاری که همراهم بود، بعد از در آوردن سِرُمِ خانم کیم تعظیمی رو به من کرد و گفت:«دکتر جانگ، میتونم مرخص شم؟»
سر تکون دادم و تشکر کردم:«حتماً. ممنون! کریسمس هم مبارک.»
چشمهاش درخشید و تبریک گفت:«کریسمس شما هم مبارک.»
دوباره تعظیم کرد و من و خانم کیم رو تنها گذاشت.
خانم کیم ازم پرسید:«تو چرا نمیری؟»
لب و لوچم رو جمع کردم و گفتم:«خیلی دوست دارید از شرّم خلاص شید؟»
خندید و ضربهای به بازوم زد:«البته که نه.»
منم خندیدم و گفتم:«متنظر همسرمم. تا بیاد یه گپی میزنیم.»
دستش رو روی لبش گذشت و گفت:«اومو...تو همسر داری؟!»
دست چپم رو بالا آوردم و حلقهی توش رو نشون دادم:«خیلی وقته. فکر میکردم تا الان متوجه حلقهام شده باشید.»
چشمهاش رو ریز کرد و گفت:«چشمهام دیگه مثل قدیم سو نداره. از عوارض پیریه دیگه!»
لبخند پر رنگی روی لبم نشوندم و به قلبش اشاره کردم:«مهم اونجاست که باید جوون باشه که مال شما هنوز مثل یه دختر هیجده سالست.»
با صدای بلند خندید و دوباره به بازوم ضربه زد:«خیلی خوب بلدی شیرین زبونی کنی دکتر جانگ.»
-«آره! خیلیا بهم میگن.»
-«خب از همسرت برام بگو. چطور دختریه؟»
-«اومم. شما اهل کتاب خوندنید؛ درسته؟»
-«بحث رو میپیچونیها! درسته، کتاب زیاد میخونم. خودت خوب میدونی همیشه به خاطر بیماریم بستریم. کتاب حکم یه دوست رو برام داره.»
سر تکون دادم و گفتم:«خیلی هم عالی! تاحالا کتاب های شوگا رو خوندین؟ اخیراً خیلی معروف شده.»
با هیجان دستهاش رو به هم کوبید و گفت:«آیگو~ البته که خوندم! کتاب 'سایه'اش شاهکاره!»
بدون هیچ تاملی گفتم:«خب اون همسر منه!»
-«سایه؟»
با این حرفش نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و قهقهه زدم:«وای خانم کیم!»
از خندهی من خندش گرفت:«به چی میخندی بچه؟»
تک سرفهای کردم و به خندم پایان دادم. سپس گفتم:«سایه همسرم نیست. شوگا همسرمه.»
YOU ARE READING
I'M GUILTY || SOPE
Fanfictionبیاید سفر کنیم به خاطرات جانگ هوسوک ، پسر ۱۷ سالهای که گناهکار بود!