Tuesday,March 17 ,2019

135 16 28
                                    


با صدای شکستن شیشه بلند شدم و حتی یک روز که کالج نداشتم و می خواستم بیشتر بخوابم اون راحتم نمیزاشت!

از رو تخت بلند شدم و رفتم داخل حموم ، هنوز لباس های دیروز تنم بود ، اونارو در آوردم و رفتم زیر آب داغ تا حس آرامش رو داخا تمام اجزای بدنم حس کردم چون من یکی از طرفدارهای بزرگ دوش اب گرم هستم :)

حوله رو دورم پیچیدم و از اتاق بیرون رفتم ، هنری داشت تست و کره ی بادوم زمینی می خورد وقتی متوجه من شد

"صبح بخیر خواهر کوچولو"

چشم هامو واسش چرخوندم و رفتم سمت یخچال اما سوزش خیلی بدی کف پاهام در بر گرفت

-فاک یووو هنرییی خورده شیشه لعنتی رفته داخل پاهام!!

از پاهام خون میومد و خورده شیشه هارو در آوردم و رفتم سمت جعبه ی کمک های اولیه ، چون یکم بد بریده شده بود با گاز استریل بستمش و بعد از اماده شدن و جمع کردن وسایلم وسایلامو بلاخره اماده بودم به سالن برم و چون پاهام درد وحشتناکی می کرد یک کتونی راحت پوشیدم تا زیاد اذیتم نکنه..

با هزارن سکندری به سمت ماشین هنری رفتم چون امروز رانی کلاس داره و تا بعد از ظهر نمیتونه بیاد سالن٫ماشین خودمم که یه هفتس تو تعمیرگاهه...دست اقای کالینز درد نکنه که ماشینمو کوبوند به یه درخت:/

ماشین رو روشن کردم و به سمت سالن حرکت کردم

وقتی رسیدم به سالن گوشیمو روی مبل انداختم و رفتم سمت وسایل ها تا آمادشون کنم چون اشلی قراره بیست مین دیگه اینجا باشه ، داشتم به سمت کشوی سوزن ها می رفتم که زنگ گوشی مانع شد..

-هی اشلی..

"هی رزی چطوری؟"

-خوبم همین الان داشتم وسایل هارو آماده میکردم.

"اوه میخواستم بگم که یک کار مهم پیش اومده و متاسفانه نمیتونم بیام، ببخشید رزی"

-اممم..اوکی مشکلی نیس

"فقط میتونی فردا بهم وقت بدی؟!"

-ساری اش فردا سرم خیلی شلوغه اما هر وقت آزاد بودم باهات تماس میگیرم.

"اوکی ممنونم رز بای"

شت الان باید بشینم و منتظر مشتری باشم گوشی و کارتم رو برداشتم و از سالن بیرون اومدم و رفتم سمت استارباکس تا یک چیزایی واسه خوردن پیدا کنم و بعد حساب کردن وسایل ها و منتظر موندن برای اینکه اقای جانسون اون هارو داخل پاکت بزاره از مغازه بیرون زدم

♾"END OF HER DREAM"♾Where stories live. Discover now