#2 First Sight

1.5K 178 41
                                    

- بیمار خون زیادی از دست داده و نشانه هایی از ضربه مغزی و آسیب جدی جمجمه درش دیده میشه...
تکرار میکنم بیمار در وضعیت خوبی نیست و باید هرچه سریع تر وارد اتاق عمل بشه!

این صداها...
مدام توی سرم تکرار میشن.
سرم به قدری درد میکنه که حتی قادر به باز کردن چشم هام و دیدن اطرافم نیستم.
بدنم...
انگار بی حس شده؛
طوری که حتی نمی تونم یکی از انگشت های دستم رو تکون بدم.
به نظر میرسه که الان فقط یک جسم توخالی باشم!
جسمی که داره نفس های آخرش رو میکشه...
ولی چرا
حتی قادر به نفس کشیدن هم نیستم؟

-میشه بپرسم داری من رو کجا میبری؟به محض شنیدن صدام نگاهش رو از برگه کوچک توی دستش گرفت و بی توجه به سوالم درحالی که به اطرافش نگاه میکرد زیر لب گفت: باید همینجاها باشه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

-میشه بپرسم داری من رو کجا میبری؟
به محض شنیدن صدام نگاهش رو از برگه کوچک توی دستش گرفت و بی توجه به سوالم درحالی که به اطرافش نگاه میکرد زیر لب گفت: باید همینجاها باشه...
عصبی مشغول کندن پوست لب پایینیم شدم که به سمتم برگشت و گفت: تورو که نمیتونم با خودم به دنیای ارواح ببرم!
تنها جایی که میتونی بمونی همینجا تو دنیای زنده هاست!
-خب؟
مجددا به کاغذ توی دستش نگاه کرد و جواب داد: خب، آوردمت پیش تنها کسی که این اطراف میشناسم!
بعد تموم شدن جملش زمزمه وار ادامه داد: البته هیچ تضمینی درمورد هم خونه ای هاش نیست!
خواستم در جوابش چیزی بگم که صدای دختری توجه هردومون رو به خودش جلب کرد: دنبال کسی میگردی جونگ کوک؟

عصبی مشغول کندن پوست لب پایینیم شدم که به سمتم برگشت و گفت: تورو که نمیتونم با خودم به دنیای ارواح ببرم!تنها جایی که میتونی بمونی همینجا تو دنیای زنده هاست!-خب؟مجددا به کاغذ توی دستش نگاه کرد و جواب داد: خب، آوردمت پیش تنها کسی که این اطراف میشناس...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

به سمت صدا برگشتم که دختر قد بلند لاغر اندامی رو دست در جیب شلوار خوش دوخت مشکیش دیدم.
موهای بلند آبی رنگی داشت که مثل امواجی خروشان به روی شونه هاش ریخته شده بودند و صورتی به سفیدی پرتوهای آفتاب که به زیبایی تمام میدرخشید.
جونگ کوک با دیدنش یک قدم رو به جلو برداشت و گفت: آه جیون؛ خوشحالم که میبینمت!
دختر که ظاهرا اسمش جیون بود به من نگاهی کوتاه انداخت و خطاب به جونگ کوک پرسید: یه نیمه آیاکاشی؟
-اون تازه تبدیل شده و همونطور که میبینی کاملا پاک و عاری از هرگونه آلودگیه!
دختر بعد شنیدن حرف های جونگ کوک، لبخند دلنشینی زد و رو به من گفت: بیا بریم داخل! دوست ندارم مهمونام رو بیشتر از این جلوی در منتظر بزارم!
با تعجب نگاهش کردم که به سمتم اومد و با مهربانی رو به جونگ کوک ادامه داد: میتونی بری به کارات برسی! من مواظبش هستم...

DÉJÀ VUWhere stories live. Discover now