28. Joon

1.1K 181 83
                                    

Inappropriate | نا مناسب (نادرست)

28

Joon

یونگی زیرم نالید:" آااههه...د_درد داره..." نگهش داشته بودم و محکم به بدن گرم و تنگش ضربه می زدم.

قبل از اینکه یه استراحتی بهش بدم و عمیقا داخلش به اوج برسم غریدم:" تقریبا تمومه بیبی بوی..."

باهاش بد بودم، ازش استفاده می کردم تا خشونتم رو بخاطر نادیده گرفتن های جین، تخلیه کنم. از این مسئله متنفرم. ازش متنفرم که منو اینجوری دیوونه کرده. من بهش نیاز دارم..‌.به بدنش..‌.به کنترلش.

هرچند، یه هیولای بدون قلب نیستم. میدونم که به دوست پسرم آسیب میزنم اما فقط نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم. نمیتونم خودم قانع کنم تا این رابطه رو تموم کنم. میدونم که اون عاشقمه. من عاشقش نیستم ولی بهش اهمیت میدم. نمیخوام بخاطر خیانت من آسیب ببینه‌.

اخیرا تلاش میکنم که دوست پسر بهتری براش باشم. بغلش کنم، بیشتر توجهم رو به اون بدم...به جز وقتایی که به سکس خشن مجبورش می کنم تا خشونتم رو خالی کنم، واقعا باهاش خوبم.

از رو بدن شیرینش غلت خوردم و انگشتام رو تو موهاش فرو بردم و گونش بوسیدم. آه کشیدم:" متاسفم عزیزم."

قبل از اینکه یه لبخند زورکی بزنه و سرش رو تکون بده آب دهنش رو به سختی قورت داد و زمزمه کرد:" اشکالی نداره، فـ_فقط دفعه بعد یکم آسون تر بگیر، لطفا."

سر تکون دادم و بعدش اون به سرعت به خواب رفت. بلند شدم و بادقت بیرون رفتم تا بیدارش نکنم. باید جین رو می دیدم. من از نادیده گرفته شدن خسته شده بودم و این مسئله سلامت و امنیت یونگی رو به خطر انداخته بود. من بهش نیاز دارم.

جین رو تو اتاق لباسشویی پیدا کردم. با یه سبد پر از لباس برگشت و وقتی من رو دید که به چارچوب در تکیه کردم تقریبا افتاد:" چیکار میکنی جون؟" آزرده پرسید و هلم داد و از کنارم رد شد.

چشمامو باریک کردم و دنبالش تا اتاقش رفتم و درو پشت سرمون بستم.

با یه تُن سنگین پرسیدم:" چرا از من فاصله میگیری؟"

با گیجی بالا رو نگاه کرد:" منظورت چیه؟ من به اندازه کافی و مثل هر پدری که به بچه هاش اهمیت میده بهت توجه میکنم‌. تو مگه یونگی رو نداری؟"

پوزخند زد و من بهش چشم غره رفتم. الان این چه بازی ای بود که راه انداخته بود؟

" خفه شو جین، تو منو میخوای دقیقا همون قدر که من تو رو میخوام."

بی علاقه شونه ش رو بالا انداخت:" واقعا نمیدونم داری درباره چی حرف میزنی. مسئله اینه که من تو رو نمیخوام و بهت نیاز ندارم. تو به سادگی، فقط دوست پسر پسرم هستی نه چیز دیگه." با آرامش گفت، حتی صداش هم کاملا صاف بود. هیچ شک و پنهون کاری هم در کار نبود:" اینکه این مسئله رو بیشتر از چیزی که هست نشون بدی رو تمومش کن. قبول دارم که در گدشته یه اشتباهی با تو کردم اما فقط همین. اونا اشتباه بودن. لطفا ادامه نده."

Inappropriate; NamJin | Per TranslationWhere stories live. Discover now