26. Joon

1K 159 58
                                    

Inappropriate | نا مناسب (نادرست)

26

Joon

همین که از در خونه وارد شدم پرسیدم:" آپا! میتونم یچیزی ازت بپرسم؟"

پدر و مادرم هردو رو مبل نشسته بودن و تلوزیون نگاه می کردن و اصلا نگران این نبودن که من اینهمه مدت کجا بودم. اونا فقط تا اونجایی که تو نمره هام افت نداشته باشم هیچ اهمیتی نمیدن. درسته، پدر و مادر عالی.

با خستگی پرسید:" چی شده جونا؟"

خودم رو دسته صندلی پرت کردم و به زمین خیره شدم:" میتونم با دوست پسرم زندگی کنم؟ پدرش خیلی پولداره و تو دنیای تجارت حسابی برجسته شده و میتونه من رو به هر تجارتی ببره تا موفق بشم." لبخند زدم‌.

چشماش رو باریک کرده بود و داشت درموردش فکر می کرد. برای پدر و مادر من موفقیت همه چیزه. بالاتر از همه چیز.

بالاخره پرسید:" اون با این مسئله موافقه؟"

سر تکون دادم:" البته! نمره هام حتی بهترم میشن و من میتونم مهارت های تجاری واقعی رو یاد بگیرم وقتی زیر...آهه، پر و بالش باشم." با خنده سرفه کردم.

متفکرانه سر تکون داد:" باشه. هرچند، بعد از تموم کردن دوره کار آموزیت برگرد. بهرحال تو پسر مونی. "

آه کشید و من بلند شدم. درواقع به اتاقم خزیدم تا به یونگی زنگ بزنم.

پوزخند زدم:" هی بیبی، حدس بزن چی شده؟"

نالید، نیمه بیدار به نظر می رسید:" چـ_چی شده جون؟"

ماهرانه دروغ گفتم:" پدر و مادرم دارن به یه سفر طولانی دیگه میرن. پس من میتونم دوباره به خونه شما بیام!"

نخودی خندید:" چی؟ واقعا؟ عالیه. دلم برای خوابیدن باهات تنگ شده. "

شروع به جمع کردن وسایلم کردم:" میدونم پسر کوچولو. بزودی اونجا خواهم بود تا بغلت کنم. باید وسایلم جمع کنم. بزودی می بینمت عزیزم."

قطع کردم و قبل از اینکه به خونه همسر آیندم برم، کارام رو تموم کردم. بهرحال بزودی قراره مال من بشه.

~~~~

کلیدی که ازش کپی گرفته بودم رو تو در انداختم و به داخل خزیدم. تاریک بود و ساکت. کولم رو زمین انداختم و به آرومی سمت طبقه بالا خزیدم و از اتاق یونگی رد شدم تا به اتاق جین برسم. داشت دوش می گرفت پس لبه ی تختش نشستم و صبر کردم. دوست داشتم که بهش ملحق شم اما... صبر می کنم. میخوام سورپرایزش کنم.

به اتاق برگشت درحالی که فقط یه حوله دور باسنش پیچیده بود و وقتی من رو دید با سورپرایز سرجاش خشک شد.

غرید:" جون! چـ_چرا اینجایی؟"

ایستادم و به آرومی سمتش رفتم، به سمت تخت هلش دادم و حوله رو کنار زدم‌‌. خیلی سکسی، خیلی زیبا...خیلی مال من. وقتی عضوش تو دهنم گرفتم نالید.

Inappropriate; NamJin | Per TranslationDonde viven las historias. Descúbrelo ahora