7:)

90 13 37
                                    

لویی احساس کرد یه نفر داره عق میزنه و گریه میکنه...

که یهو وقتی مغز همه چیو یادش اورد از جاش سریع بلند شد و رفت سمت دسشویی...

میدونست که شاید هری تو دوران حاملگیش بیاره بالا...

دیگه صدای عق زدن نمیومد فقط صدای هق هق اروم هری بود که قلب لویی و مچاله میکرد...

رفت داخل و دید هری داره میلرزه و کف زمین نشسته و گریه میکنه...

هری وقتی متوجه لویی شد سرش اورد بالا و با اون چشای جنگلی که الان خیس و قرمز بودن بهش زل بزد و بعدش دوباره سرش و انداخت پایین...

لویی دیگه نمیتونست تحمل کنه و رفت کنار دوست پسرش نشست و بغلش کرد و هری خودشو توی بغل لویی جمع تر کرد...

لو : هزا...عزیزم اینا طبیعیه میدونی که؟؟
هری یکم سرش اورد بالا و فین فین کرد...

هز : اره خب...ولی...نمیدونم لو...
لویی بیشتر هری و توی بغلش کشید و پیشونیش و بوسید...

لو : پاشو عشق من صورتت بشور و بعد بریم اماده شیم...

هری اشکاش و پاک کرد و سری تکون داد ... لویی بلند شد و هری و بلند کرد و گونش و بوسید و لبخند زد...

اب و باز کرد و چن بار زد به صورت هری و بعد با حوله خوشکش کرد ... الان دیگه اثری از گریه های چند دقیقه پیش نبود و هری اینو مدیون لوییش میدونست...

..........[یک ساعت بعد]...........

لو : هز ... عزیزم بیا اینجا لباسات و بپوش نیم ساعته داری فقط با باکسر تو اتاق میچرخی...

هری‌ که کلافه شده بود و هم از این مدل کیوت لویی که گیر میداد خوشش میومد چشماششو چرخوند و لبخند زد...

هز : لوبر تو خوب میدونی که موهای من چقد طول میکشه تا خشک بشن ... تو میتونستی بیای خودت کمکم کنی ولی گفتی که میخوام لباسامونو انتخاب کنم و من سه ساعته دستم تو هوا خشک شده...

لویی که تازه فهمید چه گندی زده از اونحایی که همیشه موهای هری و خودش خشک میکرد...رفت سمت هری و سشوار و گرفت اروم گفت...
لو : بدش به من لاو...

هری لبخندی زد که چال گونه قشنگش معلوم شد و باعث شد هریم لبخند بزنه و بقیه بخشش خشک کردن موهاش و به لویی بسپاره...

بعد از چند دقیقه که تموم شد لویی دستاشو بین فرفری های دوست پسرش برد و بهمشون ریخت و سرشو برد پایین و از بوی خوبشون نفس کشید و بوسه نرمی روی موهاش گذاشت...

موهای هزاش و مرتب کرد و دستشو گرفت و رفتن سمت لباسایی که لویی با وسواس رو تخت گذاشته بودشون و پوشیدن...

هز : لوووو ... چرا هیچوقت بهم نگفته بودی این دوتارو باهم بپوشم اخههه خیلی کیوت شدم...

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 28, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Loli pop[Z.L]Where stories live. Discover now