" نمیخوای نگاهی به اطراف بندازی ؟ "
لحنش بیخیال بود .
سیگارشو روشن کرده بود ؛
از پشت میزش بلند شد ..
نیمه جون لب زد و چشاشو بست
" لعنت بهش .."
مردمکش رو با درد چرخوند و بازش کرد
" آه خدای من .. "
نگاهش کرد و " تا تو ینگاهی به اینجا بندازی میرم و برمیگردم "
و از اتاق بیرون رفت
لحنش عادی بود ، ولی برای لئو زهرآلود شنیده میشد !
نکنه انتظار داشت لئو با اون غول تشن های بالاسرش اطراف انبار گشت بزنه ؟
نه ؛
اون فقط میخواست لئو به خودش بیاد و بخواد براش سوال شه که اینجا کجاست ؟!
" حروم زاده ..این دیگه چه بگاییه واسم ساختی .."
نگاه یکی از ادمای مرد روش زوم شد ،
تن صداشو پایین تر گرفت چشاشو با کوفتگی نازک کرد
" چرا یادم نمیاد اینجا کدوم قبرستونیه .. ؟! "• • • •
" مشکل چیه ؟ "
لوییس مکث کوتاهی از سوال زین کرد ،
حدس میزد زین فهمیده مشکل ، هریه !
ولی لوییس متعجب از اینکه زین جواب داده یکم هول شد .." کجایی ؟ .. کی برمیگردی ؟ "
حواسش بود که داره رئیسشو بازخواست میکنه ولی ترجیح میداد دلشوره ی سطحیش بر طرف شه !" زنگ نزدی اینارو بپرسی .. "
پک عمیقش رو زد و همزمان با بیرون دادنش جملشو کامل کرد
" چون جون هاترم برات مهم نیست "
زین درست میگفت ، جون هاترم اصلا برای لوییس مهم نبود ..
اون فقط میخواست بدونه زین تو این یه ساعتی که گموگور شده تا اون جهنمو برای هاترم تدارک ببینه در چه حالیه ؟!
لوییس کلافه جواب داد
" درسته ، ولی موضوع اینه که .. نمیزاره کارمو انجام بدم "
منضورش ضد عفونی و پانسمان کردن زخمای پسر بود !
زین سیگارشو انداخت و له کرد " ینی چی؟ "" ینی هر لحظه امکان داره یه گلوله تو کله ی بگا رفتش خالی کنم تا صدای زوزه هاشو نشنوم "
زین یه نگاه به اطراف کرد و بعد از مکث کوتاهی گفت
" فقط یه مرفین بهش بزن "لوییس نالید " فقط یکی ؟ "
مرد طعنه زد " ببین اصلا میزاره همون یکی رو بهش بزنی .. ؟"
بیخیال جوابش رو داد " مطمعن باش اگر نزاره به خودم میزنم تا خوده صبح هم تخت میگیرم میخوابم و .. "
اروم چش غره ایی رفت و با لحنی خندون حرفشو قطع کرد
" مطمعن باش منم وقتی برگشتم به روش خودم بیدارت میکنم " و تماسو قطع کرد!▪▪▪▪▪▪
از ساکت ترین مکان هایی که مورد اعتماد ترین ادم هاش ازش خبر داشتن همین انبار بود !
تو این جور مکان ها اصلا اتفاقات خوبی برای ادما نمی افتاد ،
تو اینجور جاها اعضای بدن رو از جسم قربانیشون جدا میکردن !
تو نظر اول یه انبار ساکت و ترسناک دیده میشد اما تجهیزات و سیستم های خاصش تیر یک گنگستر رو با کمترین اتلاف هزینه به هدف میرسوند !
STAI LEGGENDO
Shsh!
Azioneهری فهمید اگر میخواد زنده بمونه باید بین لبای زین نفس بکشه! شکار معصومیت یک پرنس زیبا واقعا ستودنی بود! دست زین پایین رفت و هری لبشو محکم گاز گرفت ؛ کمربند اون حوله ی مزاحم رو از جاش کند.. دست مرد لای رونش حرکت کرد. حس میکرد ملافه های زیرش الانه ک...